دم در تالار موقع خداحافظی دارم یه سری وسایل رو صندوق عقب ماشین میچینم، بلند بلند داد میزنه و با اشاره به من میگه اینم هیچ مالی نیست، اینم هیچ پخی نیست، هیچی نمیشه، اینم میشه مثل فلانی و فلانی!
حالا قیافه من :|
می خواستم برم جلو بگم کاکو حالو شمو خون خودت از ای کثیفتر نکو!
تو دلم گفتم بابا تو دیگه چی میگی؟ برادر بزرگت که زود زن گرفت تازه با کمک ددی رفت سر کار و کلی از هزینه عروسیشو اون داد و بعد از چند سال با چه وضعی با یه بچه جدا شد و باز کلی از پول مهریه اش رو ددیت داد!
خودتم که ددیت برات کار پیدا کرد و همین الانشم درآمد ماهیانه ات از من کمتره و دائم خونه ددی ارتزاق می کنید و اون همه جوره پشتتون هست.
اون داداش کوچیکترت هم که ددی براش ماشین خرید انداخت زیر پاش و کارش رو هم ددی جور کرد و همیشه هم بساط خانم بازی و عرق خوریش به راه بوده و یک سال هم از من بزرگتره تو اگر داد بلدی بزنی برو سر اون بزن!

_ نمی دونم چجوریه که حالا که برادر کوچیکتر ما زن گرفته یهو همه شروع می کنن به بمبارون تو؛ که تو هم زودتری زن بگیر و خودتو بدبخت نکن و فلان و فلان! خب یکی نیست بگه اولا من اگر دنبال ازدواج باشم که قرار نیست دائما همه چی رو برای همتون تعریف کنم، دوما حالا مگه هر کی زودتر زن بگیره خوشبخت تره !؟ خب هر چیزی به وقتش و از راه اش، نمیشه که من برای عقب نموندن از قافله و بستن دهن مردم بخوام ازدواج کنم !!

_ تورو خدا قبل از اینکه حرف بزنید یکم فکر کنید، حرفتون رو مزه مزه کنید، بعد تفش کنید تو صورت مخاطب!
_ حرف مردم واقعا برام اهمیت نداره توی این موضوع و به هر کی هر چی میگه لبخند میزنم  :) البته توام با یه نگاه که خودش بفهمه که براش تره هم خرد نمی کنم