فردا دارم راهی کربلا میشم...از الان در دلم آشوب شده...دوست دارم همیشه توی همین حس باشم, حس انتظار قبل از ملاقات و اینکه حس می کنی که چطور این انتظار روحت رو لطیف می کنه, انگار از همه چیز دل بریدی چون می دونی ملاقات نزدیکه و تو باید دلت رو واسش آماده نگه داریی و حواست باشه تو این مدت گرد و غبار نگیره مبادا که لذت ملاقات رو برات کم کنه!
ای کاش همین حس رو توی تمام لحظات زندگی درباره ملاقات خدا می شد داشت. این چند روزه فکر می کنم کمی به حال و هوای چنین حسی نزدیک شدم.
یادمه اول امسال یه لحظه از دلم گذشت که یعنی میشه ما هم بریم کربلا!! بعد به خودم پوزخندی زدم که ما کجا و رفتن کربلا کجا, اصلا نمیشه!!.
ولی حالا... دلم نمی خواد به روزهای برگشتم فکر کنم.اینکه دوباره خودم رو توی حال و هوای ساکت آروم زندگی معمولی ببینم.