❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

مقدار پیش فرض

گاهی اوقات که میخوام خوندن کتابی رو شروع کنم این سوال ذهنم رو مشغول می کنه که حالا اگر اینو خوندم چه استفاده ای ازش می تونم توی زندگی واقعیم داشته باشم.

این سوال در صورتی که اصل حیات رو بر زندگی این دنیا قرار بدیم فقط یه جواب داره اونم اینکه خب ارزشش رو نداره. واقعا خیلی از چیزهایی که می دونیم یا هستیم توی این دنیا یا کاربرد ندارند یا با توجه به مختصات زمانی و مکانی و محیطی امکان استفاده ندارند، پس من چرا خودم روی برای داشتنش خسته کنم ؟!

ولی اگر حیات اصلی رو بهشت ابدی فرض کنیم، اونوقت میشه جواب درست و قانع کننده ای به این سوال داد. 

ما برای این دنیا خودمون رو آماده نمی کنیم، برای دنیایی آماده میشیم که در اون به هر میزان که رشد کرده باشی می تونی بهره ببری. این رشد ممکنه گاهی از خوندن یک رمان ناشی بشه که عملا شاید هیچ کاربردی در این حیات نداشته باشه اما باعث بشه بتونی احساس جدیدی رو تجربه کنی یا یک ذهنیت متفاوت رو بتونی تجسم کنی. 

۳۰ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۰ ۴ نظر
محٌـمد

مناعت طبع یا چی ؟

خدایا چرا اینقدر زود یاس و ناامیدی منو میگیره، چرا زود بیخیال میشم... دهنم سرویس شد، تا بهم میگن بهت نمیدیم رومو میکنم اونور و میرم یه گوشه کز می کنم. 

چرا من نمی جنگم خدا، اسمش چیه این؟ مناعت طبع یا چی ؟ آخه آدم که با یه نه پا پس نباید بکشه، اعصابم از خودم‌ خورده...

یه بار ولی خوب نشونم دادید، گفتم دیگه امسال دیگه نمیرسم اربعین اما امسالم رسیدم ، اما من چقدر زود نا امید شدم، بعدشم چقدر خاک به سرم شد.

الان چی اما ؟ باز دارم پا جای قبل میزارم، زود نا امید میشم. میگم خدا نمیده، پس منم نخوام، فایده نداره خواستن من، بهرحال که نمیدن. سخته واسشون!

۲۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۳ ۱ نظر
محٌـمد

اینطوری طور

شاید گاهی اوقات بهتر باشه تصمیم هایی که گرفتنشون برای خودتون سخته رو به عهده دیگران بزارید... اینطوری میشه پیش رفت.

۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۶ ۴ نظر
محٌـمد

سهراب

من میگم چقدر این سکوت و تنهایی شعر های سهراب سپهری رو دوست دارم، نگو روز و ماه تولدمون یکی بوده !

مشتاقش شدم.

۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۲۸ ۲ نظر
محٌـمد

کوچه ۴۸

به قلیون نزدیک هم نمیشم 😐 واقعا آشغاله. فقط نوشابه 😋

فردا بازم باید برم سر کار، حوصلشو ندارم، توی عید اولش خواستم برم مشهد اما جور‌نشد، انگار امام رضا هم با ما قهر کرده و تحویلمون نمیگیره، نمی دونم شاید به خاطر برخوردی بود که توی خانواده داشتم، منو ول کردن.

یکی پارسال اول مهر‌میخواستم برم جور نشد، یکی هم موقع عید، با اینکه هزینه اش زیاد میشد برام مهم‌نبود، اما بازم نشد 😔.

کارم توی شرکت داره خسته کننده میشه و هنوز نتونستیم محصولمون رو به نتیجه برسونیم... تازه من نگرانم از وقتی که محصولمون رو آپلود کنیم، اول بدبختیمون هست، پیشاپیش می تونم باگ هایی رو تصور کنم که اعضای تیم رو به جون هم میندازه و تا شب مارو برای بر طرف کردنش معطل میکنه. ای امان امان هعی.

پیاده رو بهشت، توی بلوار چمران پیشنهاد میشه، خیلی عالیه. و البته قدم زدن توی‌کوچه ۴۸، البته توی هوای بارونی یه حال دیگه ای داره.

مخاطب خاص من، لطفا بهم پیام بده... گمت کردم 😭


۱۷ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۵ ۴ نظر
محٌـمد