توی جوونی رباط زانوم رو از دست دادم هیچی نگفتم، توی پیری مچ دستش ساییدگی بهم زده گریه می کنه :/
چقدر این روزا شیراز خوب شده، خیابونا و خط واحد خلوت.... نسیم خوش بوی بهار نارنج... صدای پرستو ها.... فقط حیف که باید تنهایی لذت ببری.
مادرم همیشه می گفت یادم میاد شبی که بدنیا اومدی یه جشنی بود، شایدم جشن مبعث بوده به همین دلیل اسمت گذاشتیم محمد.
جالبه که اون روز توی تقویم نگاه کردم دیدم شب میلاد حضرت محمد و امام جعفر صادق بدنیا اومدم :)
جالبه که مادرم هم دقیق تاریخ تولدم یادش نبود چون تاریخ شناسنامه ام با واقعی یکی نیست و پدرم هم که گمونم تولد خودشم یادش نیست :))