❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تعامل» ثبت شده است

مسیر ذهنی

صبح توی خط واحد یه آقایی کنار دستم نشسته بود که یهو شروع کرد صحبت کردن درباره مسایل سیاسی. با این جمله شروع کرد که بعضی ها چقدر ساده لوح هستند، گفت که صبح از یه راننده تاکسی شنیده که گفته ایران می تونه با کلی موشک چند ساعته عربستان رو با خاک یکسان کنه.

اولش زیاد دوست نداشتم بزنم توی برجکش و همه حرفهاش رو زیر سوال ببرم. روش خوبی برای باز کردن سر صحبت با یه نفر که بزرگتر از شما هست نیست. اما وسط صحبت های افراطیش سعی می کردم یهو یه نظر معتدل بدم و بیارمش خط وسط.

یارو خودش شاکی بود که بعضی ها چرا اینقدر زود باورند و هر چیو می شنوند سریع قبول می کنند اما از اونطرف یهو می گفت دوران احمدی نژاد دکل نفتیمون رو دزدیدند و محمود مستضعف ها رو داغون کرد و این صحبت ها ... که وقتی که خوب گوش کردم دیدم خیلی از صحبت های خودش هم نشون از همون ساده لوحی داره که ازش شاکیه.

بعد از اینکه امروز صبح با یکی از دوستام که به اصطلاح بنفش بود، کلی بحث کردیم درباره سیاست دیدم که همه ما، چه اون مذهبی و حزب اللهی ها و چه اونطرفی ها داریم از یک اشتباه رنج می بریم ، اونم اینکه درباره حرفی که می زنیم، یا بهمون میزنند تعقل نمی کنیم و همینطوری قبولش می کنیم.

وقتی می گم همینطوری حرف می زنیم یعنی من مسلمان که می خوام به بت یه کافر فحش بدم باید در نظر بگیرم که دارم خدای اون رو فحش میدم، ولو من بر این باور هستم و فکر می کنم که حق با منه اما حق ندارم که حق رو اینطوری بیان کنم. اینه که می بینم اگر خیلی ها از امثال تفکر احمدی نژاد بدشون میاد به خاطر طرز بیان و اشتباهاتی از این قبیل هستند که باعث شده طرف مقابل رو در جایگاه دفاعی قرار بده.

وقتی که می گم تعقل نمی کنیم یعنی درسته که به شما در یک مجلس خصوصی یه نفر اثبات می کنه که فلانی خائنه، اما شما نمی تونید همینجوری این حرف رو بردارید برید به تفکر مقابل خودتون بزنید بدون اینکه پیش فرض های ذهنی اون رو در نظر بگیرید. لازمه ی اینکه شما بتونید روی کسی تاثیر گزار باشید در مرحله اول اینه که داده های پیشفرض ذهنی اون رو بشناسید، بعد بر مبنای اونها یه مسیر تنظیم کنی مثل بازی شطرنج تا شخص رو با دلیل و برهان های مبتنی بر مسیر ذهنی اون برسونی به حرف حق خودت.

مثلا در اسلام خدا نیومد اول کار یهویی بگه آقا شراب نخور، زنا نکن، به من خدا ایمان بیار برو بجنگ. یه مسیر وجود داره، اول بگو لا اله! اول باید این ذهن از داده های پیش فرض غلط پاک بشه. بعد بگو الا الله.

و اینکه من می بینم که خیلی از هم فکر های من در جذب مخاطب ضعیف عمل می کنند به نظرم همین موضوع هست. باید بتونی خودت رو جای مقابل بزاری و ببینی واسه اون چی مهمه، وقتی طرف عزت اسلام واسش مهم نیست از اون طرف شروع نکن به بحث کردن، بحث رو ببر همون سمت که دغدغه اون هست.

 

پ.ن: کانال این رفیقمون رو در یوتیوب دنبال کنید حرف های جالبی می زنه Elliott Hulse . شعارش هم اینه که "قویترین نسخه از خودتون باشید".

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۴۸ ۲ نظر
محٌـمد

دعوت به شام و خستگی

امشب به مناسبت 10 امین سالگرد تاسیس شرکت، مدیر عامل عزیز تصمیم به دعوت از همکاران برای صرف شام در یک رستوران کرده بودند.

دوست نداشتم برم. اما چون خودش بهم زنگ زد، گفتم زشته و خلاصه رفتیم.

نکته اول اینکه قرار بود ساعت 8 اونجا باشیم که تقریبا ملت ساعت 9 اومدند! حالا ما حرص می خوردیم که داریم 10 دقیقه دیرتر می رسیم و کاش زنگ بزنم بگم 10 دق دیرتر میام و ...!

نکته دوم اینکه، واقعا کمتر جایی اینقدر احساس تنهایی و غربت و ناراحتی داشتم، تا آخرش این ماهیچه های صورت به زور خنده رو روی چهره ام نگه داشتند! کلا بودن در جمع من رو خسته می کنه، خیلی هم خسته می کنه و معمولا اگر بعدش وقتی برای خلوت خودم نداشته باشم اعصابم به هم میریزه.

آدم های خوبی هستند اما حس نمی کنم که از جنس من باشند. کلا فاز من باهاشون فرق داره.

 

 

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۳۳ ۱ نظر
محٌـمد

پرگویانِ کم فکر

این اواخر با تیپ جدیدی از آدم ها شناخت پیدا کردم، کسایی که موقع حرف زدن فکر نمی کنند و از حرفهای طرف مقابل خودشون، در لحظه تغذیه می کنند.

این افراد حرفهاشون اصلا اعتبار نداره و چون دربارش فکر نمی کنند و در واقع فقط این حرف رو با توجه به شرایط همون لحظه می زنند و اصلا عواقب و عوارض جانبی حرفشون رو در نظر نمی گیرند.

همیشه دنبال این هستند که در لحظه بهترین حرف رو بزنند، مهم نیست که اون حرفشون چقدر با واقعیات و حقایق موضوع فاصله داره، همینقدر که مناسب لحظه باشه، قشنگ باشه، دهن پر کن باشه کافیه که اون حرف رو به زبان بیارند.

یک تجربه شخصی برخورد با چنین کارفرمایانی بوده، که همیشه حرفهایی می زد که با واقعیت خیلی فاصله داشت و اکثر اوقات هم حرفش 10 تا می شد.

مثلا هنگام بحث با این افراد شما هیچ وقت این جملات رو نمی شنوید: "آره، حق با تو هست"، "بزار کمی فکر کنم"، "به این فکر نکرده بودم"، "آها الان فهمیدم"، "درسته، من اشتباه فکر می کردم" و ... .

در واقع هربار که یه آستانه گفتن یکی از این جملات نزدیک شوند، از حرف تو دوباره تغذیه می کنند، و اینطور می گن که : "من که دارم همینو میگم"، "اصلا منظورم همین بود"، "آره بابا، اینو که می دونم"، "خب اینکه واضحه، مهندس". حالا تا یک دقیقه پیش منکر قضیه بود، اما خودش که فکر نمی کنه، می زاره تو فکر کنی و بعد از فکرت تغذیه می کنه و هر بار جملشو با آخرین حرف تو کامل می کنه.

موقع برخورد با این آدم ها خیلی مراقب باشید. اصلا حرفاشون رو جدی نگیرید، چون نه فکر میکنند و سنجیده سخن می گن. سعی کنید خودتون فکرشون رو بخونید.

یک جورایی خودتون حرف رو تو دهنشون بزارید و بگید: "منظورت اینه؟"، اونوقت دیگه راه فرار نداره و شما هم به هدفتون خواهید رسید.

 

۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر
محٌـمد