❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توکل» ثبت شده است

نترس از اینکه پل پشت سرت خراب بشه

بعضی وقتا باید بعضی از پلهای پشت سر رو خراب کرد تا به بعضی ها فهموند نمی تونند از اون پل به من برسند...اگر منو می خواهند خودشون بروند و یه پل جدید برای رسیدن به من بزنند.
شما توانایی این رو دارید که هر جور که می خواهید پل ارتباطی با دیگران  بسازید پس اگر از پلی خوشتون نیومد یا اصلا دخالتی در بوجود اومدنش نداشتید...و از اینکه کسی از اون پل با شما تعامل داشته باشه رضایت ندارید...خب خرابش کنید و یک پل جدید مثل همونی که خودتون دوست داشتید طراحی کنید و اگر دیگران نخواستند که از اون پل به شما برسند...به درک, می خوام که نرسند, همینی که هست.
البته مشکلاتی هم وجود دارند مثل ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن, رودربایستی, ترس از شکست...اما خب باید ازشون عبور کرد دیگه.

۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۳ ۱ نظر
محٌـمد

به امید خدا قدم بر می دارم

اکثر افراد توکل رو فقط در انجام کارهای بزرگ که دیگه مطمئن هستند نمیشه خودشون انجام بدن معنا می کنند، مثلا به امید خدا می خوام: "ازدواج کنم"، "یک معامله بزرگ انجام بدم"، "خانه بخرم"، "ماشین بخرم" و ...

اما به نظرم کسی که به مقام متوکلان رسیده باشه، حتی راه رفتن رو هم باید به امید خدا بره، یعنی به امید خدا قدم از قدم برداره نه اینکه بگه حالا راه رفتن رو که خودمون می تونیم راه بریم اینکه دیگه نمی خواد به خدا توکل کرد!

و از اونجایی که من یک آدم کمال گرا هستم، واقعا برام سخته !

بگذریم...

۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۴۳ ۱ نظر
محٌـمد

برداشتی آزاد از پردازش ابری و مفهوم توکل

در علم کامپیوتر مبحثی وجود دارد به نام "محاسبات ابری" یا "Cloud Computing".

اساس کار به این صورت است که شما مثلا پردازش سنگینی رو از طریق بستر اینترنت بر عهده یک سرور قدرتمند که شما توان محاسباتیش رو اجاره کردید، می گذارید و حالا فارغ از اینکه این درخواست پردازش سنگین توسط یک موبایل ساده ارسال شود یا یک کامپیوتر خانگی، پردازش انجام شده و نتیجه نهایی برای شما ارسال می شود.

به این فکر می کردم که اگر آدم بخواد واقعا برای رسیدن به یک هدف، مثلا پیشرفت شغلی، خرید خانه یا ماشین، ازدواج و ... . بشینه و خودش بخواد فکر کنه و برای گرفتن تصمیم درست و همه جانبه، تمام پارامتر های موثر رو تاثیر بده، واقعا از عهده یک انسان خارجه! اینجاست که فکر می کنم بشه گفت توکل هم یه جورایی شبیه به محاسبات ابری هست.

من کاری ندارم این کار انجامش چقدر سخته، من توکل کردم، کار رو به خدا سپردم و الان هم خروجی رو لازم دارم.

توان محاسباتی این سرور ابری هم بستگی به درجه توکل خود شخص داره.

از خودم بگم...واقعا نمی کِشم تمام پارامتر های اطرافم درباره کار و زندگی شخصی و آینده کاری و ... بشناسم و مدیریت کنم.

من از عهده خیلی از کارها بر نمیام، حالا یعنی باید برم بمیرم؟! یعنی خدا هیچ راهی برای بنده اش نزاشته؟ غیر قابل قبوله!

خدایا! خودت که می دونی نمی تونم، می دونی که معترفم به ضعفم، بیا و خودت کفیل ما شو.

خدایا! من رو به خودم بشناسون.

 

۱۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۴ ۱ نظر
محٌـمد

در جستجوی مسیر

دیروز برای مصاحبه به یک شرکت نسبتا معتبر رفتم، به ظاهر و روی حساب حرفهای مدیر اونجا که خیلی فضای خوبی رو ترسیم می کرد، حقوق خوب، پیشرفت شغلی، آینده کاری، همکاران پرانرژِی و محیط کار شاداب.

ولی نمی دونم چکار کنم، این حرفها برام آشناست. یادمه روز اولی هم که در شرکت قبلی مشغول بودم چنین فضایی برام ترسیم شد و اولش خیلی حال می کردم که دارم اینجا کار می کنم و فکر می کردم همه چی داره ایده آل پیش میره،ولی همش سراب از آب در اومد... الان دیگه نمی تونم به این حرفها اعتماد کنم.

یعنی میشه اینبار دیگه راحت کاری که دوست دارم رو انجام بدم و پول در بیارم!؟ دیگه دغدغه حقوق و اعصاب خوردی های توی شرکت رو نداشته باشم!؟ راحت به آینده شغلیم و مسیر حرفه ای زندگیم فکر کنم و بتونم براش برنامه ریزی داشته باشم!؟

نمی دونم چکار کنم، دودلم!

از طرفی میگم به خدا باید توکل کنم و برم جلو و کارها رو پسپرم دست خودش، اما از طرفی می گم نکنه خدا می خواد با مخ بکوبونتم تو دیوار تا ببینه من راضی هستم یا نه!؟

شایدم اصلا تو این باغها نیست که الان چقدر محتاج کمکش هستم؟! اصلا نمی دونم واقعا دارم توکل می کنم یا چون چاره ای ندارم بی گدار به آب می زنم! شایدم فقط ادای توکل رو در میارم!

چاره ای که ندارم، باید برم سر کار، خدایا اگر دوست داری "من لا یحتسب" روزی من کنی، پس بهم صبر بیشتری بده.

خدایا تو که میدونی به مو بندم، می دونی که باهات حساب دارم، نمی خوای ما رو مشتری کنی؟

خدایا؛ کارم رو هر طور صلاح می دونی اصلاح کن!

 

۲۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۰ ۰ نظر
محٌـمد

من، بریدن، توکل

خدایا !

این حرف ها رو در حالی می زنم که امیدم از همه جا بریده شده، دچار یکجور Burnout شده ام، بیچاره ام.

این روزها خیلی درگیر مفهوم توکل هستم. توکلی که از نشانه های یقین است، یقینی که بالاتر از تقواست، تقوایی که بالاتر از ایمان است و ایمانی که بالاتر از اسلام است.

حرف بسیار است، اما از شرم بغض به زبان نگاه نمی کنند.

"خدایا! دریاب"

همین

۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۳۷ ۳ نظر
محٌـمد