امروز داشتم با یکی از همکارام (از من بزرگتر و متاهل هست و چند ساله اینجاست) درباره تست یک بخشی از نرم افزارمون چت می کردیم، یهو وسط صحبت گفت میدونی یه چیزی هست دوست داشتم بهت بگم؛ تعجب کردم، فکر کردم داره درباره موضوع فنی حرف میزنه که بعد گفت خیلی از رفتار کاری ات خوشم میاد، از اینکه باهات همکارم خوشحالم!
جا خوردم، گفتم شما لطف داری و یکم تعارف و بعد گفت رفتارت سنگین و متین هست.
و البته اضافه کرد که هرچند اختلاف عقایدی داریم اما همینقدر که به یه قبله نماز میخونیم و یه قرآن و امام زمان داریم کافیه، بقیه اش به مرور زمان درست میشه.
منظورش از اختلاف عقاید بحث های سیاسی و عمدتا بحث ولایت فقیه و رهبری بود، می دونم.
اما کلمه متین رو یادمه رئیس شرکت دومی که بودم رو هم پشت سرم به یه نفر از دوستام گفته بود. دوستم قصابی داره و اینم رفته بوده ازش خرید کنه و وقتی آشنایی داده بود گفته بود که آره محمد خیلی پسر متینی هست!
شرکت قبلی یه همکار دیزاینر داشتیم که البته اونم از من بزرگتر بود و متاهل، یه مدت بعد از اینکه تازه اومده بودم اونجا وقتی می خواستیم توی اتاق درباره یه پروژه صحبت کنیم یهو اول بحث گفت میدونی بعضی اوقات یه چیزی توی آدما هست که توی برخورد اول یه حس خوب اطمینان و اعتماد بهت میدن، خواستم بگم من همچین حس خوبی رو نسبت به شما دارم و این خیلی خوبه.
خیلی وقت پیش ها هم اون اوایل که میرفتم پایگاه بسیج یادمه فرمانده
پایگاه که یه آدم بسیار خوبی هست (من توی بکار بردن این کلمه خیلی محتاطم)
داشت برای بچه ها صحبت می کرد که منم توی اون جمع بودم، اما بچه ها همش
مسخره بازی در میاوردن و ایشون تحمل میکرد.
وسطای جلسه گفت شما اسمت
چیه، منم در حالی که با قیافه ای پوکر فیس بقیه دوستان لوس و سبک رو نگاه
میکردم گفتم فلانی هستم و اون هم گفت ایول خوشم اومد ازت، خیلی رفتارت
سنگین هست.
البته اینکه نویسنده تا چه اندازه نسبت به این تعریف هایی که ازش شد خرکیف شد موضوع بحث نمی باشد و به کسی هم مربوط نیست، اما اینکه از آدمای مختلف ، در زمان های مختلف یه خصوصیت رو به عنوان صفت بارز خودت بشونی جالبه.
البته اینجانب دیگه به این موضوع نپرداختم که این نقطه قوت، همزمان دربردارنده یه نقطه ضعف هم هست که نویسنده رو خیلی اذیت می کنه و گاهی شکایتش رو به خدا میبره. ولی خب موضوع بحث نبود!
اخیرا دارم کتابی می خونم که خیلی در افزایش مهارت های شنیدن روم تاثیر گذار هست و به نظرم به جای اینکه ایننقدر بخوام روی نقطه ضعف هام تمرکز کنم بهتره نقاط قوتم رو تقویت کنم و از کنار نقاط ضعفم به آرومی رد بشم و دورشون بزنم.
حقیقت اینکه ما قرار نیست در پایان این زندگی در حالی که به کمال رسیده ایم بمیریم، ما فقط باید تا اون موقع سالم بمونیم، حالا به هر شکل.
نویسنده فعلا حوصله نوشتن داستان ازدواج برادرش که این روزها در جریان هست رو نداره. چون باید برای خودم وقت بزارم و یه سری سوال کالیبره برای این هفته آماده کنم! فقط امیدوارم از این مذهبی الکی های منفعل و ظاهری نباشن :/ هر چند معمولا دختر خانوم های مذهبی در این سن بسیار خام و فانتزی فکر می کنند ، اما بهرحال، امیدواریم به خدا.