چقدر تغییر کردیم واقعا ؟ از زمانی که می رفتیم لب رودخونه دو تا کف دستمون رو روی زمین می ذاشتیم و با دهنمون آب می خوردیم تا الان که آب رو در لیوان ریخته یک برش لیمو گوشه اون قرار داده و یک نی در آب قرار داده و آنرا یک قلپ مکیده و بقیه آن را جهت حفظ کلاس کار در ته لیوان باقی می زاریم !

چی عوض شده که فکر می کنیم از انسان اولیه غار نشین خیلی بهتر هستیم؟ آیا واقعا زندگی بهتری داریم و خوشحال تر هستیم؟ آیا من از شب رو در یک رختخواب نخی و پر از پنبه در یک اتاق کاملا امن و دارای تهویه مطبوع و یک پتوی گرم و نرم بیشتر لذت می برم یا انسان غار نشین از خوابیدن پس از یک شکار موفق در غار و کنار شعله های آتش در حالی که یک سنگ زیر سر داره و با کمی گیاه روی خودش رو پوشونده؟

چه دنیای ساکتی، فقط من و آتش و سکوت شب، و بی کران هستی.

اما الان شب که سر به زمین می زاری تازه تمام افکار بهت هجوم میارند، از اینکه چطور می خوای 30 سال بیمه رد کنی تا در نهایت به خوبی و خوشی بمیری! از اینکه فردا چه غلطی می خوای بکنی وقتی صبح از خواب بیدار شدی وقتی که همه جا و همه چیز در قلمرو یک چیزی هست ! مغازه ها، خانه ها، ایستگاه اتوبوس، مترو، خیابان و ... .

و هیچ جا جای من نیست، جایی که بتونم به سکوت و عمق برسم. جایی که بتونم به بی نهایت فکر کنم. ذهنم رو از دغدغه های روزمره رها کنم و کمی فکر کنم!