❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

من، بریدن، توکل

خدایا !

این حرف ها رو در حالی می زنم که امیدم از همه جا بریده شده، دچار یکجور Burnout شده ام، بیچاره ام.

این روزها خیلی درگیر مفهوم توکل هستم. توکلی که از نشانه های یقین است، یقینی که بالاتر از تقواست، تقوایی که بالاتر از ایمان است و ایمانی که بالاتر از اسلام است.

حرف بسیار است، اما از شرم بغض به زبان نگاه نمی کنند.

"خدایا! دریاب"

همین

۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۳۷ ۳ نظر
محٌـمد

ریشه تمام اندوه‌ها

توقع[ ت َ وَق ْ ق ُ ]؛ عامل بسیاری از شکست ها و دل شکسته‌گی هام!

می خوام از این به بعد تمرین کنم که از هیچ کس هیچ چیز متوقع نباشم. می دونم کار خیلی سختی هست ولی باید تلاشمو بکنم.

همیشه چون از والدین توقع هدایت و راهنمایی داشتم، چون توقع حمایت و تامین امکانات داشتم، چون توقع تامین اسباب شکوفایی ام رو داشتم، چون توقع تربیت و ادب داشتم، چون توقع فلان و بهمان و ... داشتم، بد شکست‌ها خوردم و گاهی بد سرخورده شده ام! و الان به بن بست رسیده ام و می خوام همه چیز رو گردن همه بندازم جز خودم!

نباید از هیچ کس توقع چیزی داشت، جز خدا.

بهم یاد ندادن، خوب خودم یاد میگیرم.

واسم جور نکردن، خودم جور می کنم.

و ...

نباید از دوست متوقع بود؛ که هیچوقت

توی جمع مسخره ات نکنه،

بهت نارو نزنه،

باهات دورو نباشه،

کمک و حمایتشو ازت دریغ نکنه،

حواسش به تو و حق تو باشه،

تورو نردبان خودش قرار نده،

و ...

از همسر، فامیل، آشنا، بقال سر کوچه، و ... .

حالا، می خوام از این به بعد از هیچ کس متوقع نباشم جز خدا، فقط به خودش چشم داشته باشم و بس.

دیگه نمی خوام از اینکه فلان دوست رسم رفاقت رو در حقم ادا نکرد ناراحت باشم، نمی خوام از اینکه والدین برام کم گذاشتم ناراحت باشم، نمی خوام از اینکه باهام با دورویی برخورد میشه، جواب لطفمو با نامهریانی میدن، صداقتم رو مورد سوء استفاده قرار میدن و ... ناراحت باشم.

"خدایا؛ فقط از تو متوقع هستم"

توقع براند ز هر مجلست                 بِران از خودش تا نراند کَسَت

 

۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۷ ۱ نظر
محٌـمد

اَزِش گفتن ساز بزن، گفت چَنه ی پام تِرکیده

داشتیم با دوستم گپ زنان توی پارک از کنار یک قلعه بادی رد می شدیم که یهو دوستم گفت که "سِی اینا، شهادته ها ! مثلا"، که دیدم متصدی قلعه بادی با صدای بلند آهنگ معین رو شب شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) گذاشته بود اما ... من بی اهمیت رد شدم و رفتم ولی الان حس بدی دارم انگار که باید بهشون تذکر می دادم و ندادم.

نمی دونم شایدم نیازی نبوده به تذکر! شاید اصلا وظیفه من نبوده باشه، شاید، شاید ... بهانه زیاده ولی نمی خوام شامل این ضرب المثل بشم که "ازش گفتن ساز بزن، گفت: چنه ی پام ترکیده!"

در کل فهمیدم که شهامت نهی از منکر ندارم.

۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۰۰ ۰ نظر
محٌـمد

به دَرَک که چی میگن

قرآن در جزء 30 سوره المطففین آیه 29  اشاره به مورد تمسخر و استهزاء قرارگرفتن مومنان توسط کافران و عاقبت آنها می کند.

 

إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ ﴿۲۹﴾ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ ﴿۳۰﴾وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَکِهِینَ ﴿۳۱﴾ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاء لَضَالُّونَ ﴿۳۲﴾ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳﴾ فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿۳۴﴾ عَلَى الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ ﴿۳۵﴾ هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾

[آرى در دنیا] کسانى که گناه مى‏کردند آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند مى‏گرفتند (۲۹) و چون بر ایشان مى‏گذشتند اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى‏کردند (۳۰) و هنگامى که نزد خانواده[هاى] خود بازمى‏گشتند به شوخ‏طبعى مى‏پرداختند (۳۱)و چون مؤمنان را مى‏دیدند مى‏گفتند اینها [جماعتى] گمراهند (۳۲) و حال آنکه آنان براى بازرسى [کار]شان فرستاده نشده بودند (۳۳) و[لى] امروز مؤمنانند که بر کافران خنده مى‏زنند (۳۴) بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى‏کنند (۳۵) [تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه مى‏کردند رسیده‏اند (۳۶)

وقتی به این موضوع فکر می کنم میبینم که هر انسانی که در راهی قدم می گذارد قطعا چنین بلایی سرش خواهد آمد.

مهم نیست که شما از سمت چپ حرکت می کنید یا راست یا وسط...در هر صورت توسط رهروان دو مسیر دیگر مورد اتهام و برچسب زنی و تمسخر قرار خواهید گرفت و گمراه خوانده خواهید شد.

به نظرم این درس مهمی برای هر شخصی که در هر مسیری قدم می گذارد است و اونهم اینکه باید یاد بگیری که در خودت برای پیمودن راه اونقدر اعتماد به نفس ایجاد کنی که تهمت ها و تمسخر دیگران ذره ای در اراده ات سستی ایجاد نکند. باید یاد بگیری که به هدفت ایمان داشته باشی و بتونی از تمسخر و برچسب زنی دیگران به راحتی بگذری تا به مقصد برسی.

در غیر اینصورت همیشه در حال عوض کردن مسیرت خواهی بود، و هیچ وقت هم به هیچ جا نخواهی رسید.

پس بعضی وقتا فقط باید گفت : "به دَرَک که چی میگن!".

 

۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر
محٌـمد

به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی

اى بى نشانه اى که خدا را نشانه اى
هر سو نشان توست، ولى بى نشانه اى
اى روح پر فتوح کمال و بلوغ و رشد
چون خون عشق در رگ هستى روانه اى
با یاد روى خوب تو مى خندد آفتاب
بر خاک خسته رویش گل را بهانه اى
اى ناتمام قصه شیرین زندگى
تفسیر سرخ زندگى جاودانه اى
تصویر شاعرانه در خود گریستن
راز بلند سوختن عارفانه اى
هیهات، خاک پاى تو و بوسه هاى ما؟!
تو آفتاب عشق بلند، آستانه اى
در باور زمانه نگنجد خیال تو
آرى حقیقتى بحقیقت فسانه اى
زهراى پاک اى غم زیباى دلنشین
تو خواندنى ترین غزل عاشقانه اى
 

بشنوید :

[ پادکستی زیبا و دلنشین به نام محدثه ]

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر
محٌـمد