❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

ملاک قضاوت چیست؟

این روزها مثل یک کودک 10 ماهه که کنجکاوانه به اطراف نگاه می کنه و دائم در حال تجزیه و تحلیل محیط اطراف و پدیده ها هست، شدم!

دلم می خواد می تونستم زمان رو متوقف کنم و پیاده شروع به گشتن دور دنیا می کردم و با تمام مردم دنیا حرف می زدم و به دنبال پاسخ به پرسش هام می گشتم.

چندی پیش مستند زندگینامه "جاستین بیبر" رو میدیدم، برام جالب بود، به خود شخص کاری ندارم و نمی خوام دربارش قضاوتی داشته باشم اما این شخص برای من یک داستان بود.

داستانی که همیشه برای من یک سوال به همراه داشته و اونم اینکه ملاک قضاوت چیست؟

فردی مثل اون که مثلا "عروسک شیطان" و هزار جور القاب این چنینی خطاب میشه آیا واقعا شایسته جهنم هست؟ تفاوت اون با من چیه؟ آیا من می تونم چون مثلا نماز می خونم و خودم رو مسلمان می دونم از اون برتر بدونم و بگم من میرم بهشت و اون میره جهنم؟ اگر من جای اون بودم چطور زندگی می کردم؟ آیا کاری غیر از چیزی که اون انجام میده انجام می دادم؟

به زندگیش نگاه کنید... شخصی از ایتدای کودکی دارای استعدادی هست، شرایط و امکانات هم کاملا جور میشه و شخص در این مسیر قرار میگیره قبل از اینکه بشه گفت واقعا اون خودش خواسته که این انتخاب رو داشته باشه!

واقعا ملاک قضاوت افراد پیش خدا چیست؟ چطور باور کنم که خدا اون رو به خاطر چیزی که هست به جهنم میبره اما من رو نه! مگر من چه کاری انجام داده ام که شایسته بهشت باشم! من هم مثل اون همون راهی رو رفتم که جلو پام سبز شد، و هیچ وقت سعی نکردم راه دیگه ای رو انتخاب کنم.

به این فکر می کنم که تنها ملاک قضاوت افراد، مبارزه با نفسِ داوطلبانه و خالصانشون هست و بس!

به نظرم، چه من یا هر شخص دیگری با هر دیدگاه و دین و مذهبی، فقط درصورتی پیش خدا ارزشمند هست که مبارزه کرده باشه.

همین!

۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۳ ۳ نظر
محٌـمد

روزانه #1

این کار در شرکت جدید باعث شده یکی از علایقم رو به خودم بشناسونه.

واقعا دوست ندارم کسی آقا بالا سرم باشه. خیلی فرقه که واسه خودت کار کنی یا واسه یک نفر دیگه.

الان خیلی دلم می خواد می تونستم خودم واسه خودم کار کنم.

به امید آن روز...

۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۹ ۲ نظر
محٌـمد

زیباترین نوحه ای که گوش می کنم

زیباترین نوحه ای که همیشه با شنیدنش حالم عوض میشه.

"نماز عشق" از محمود کریمی...با اینکه قدیمی هست اما هم شعر و هم نوحه خوانی بسیار زیباست

نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه

ولی من سجده ی خودرا میان کوچه هاکردم

چنان آثار سیلی بررخ زردم به جامانده

که حتی روی خود مخفی زچشم مرتضی کردم

(دانلود در ادامه مطلب...)

ادامه مطلب...
۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۵۵ ۶ نظر
محٌـمد

یک تعریف شخصی از سختی

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

یک تعریف شخصی از سختی و رنج.

سختی، یعنی بعضی وقتا مورد قضاوت اشتباه قرار بگیری، شاید به حق، شاید ناحق.

سختی، یعنی بعضی وقتا تحقیر بشی، به شکل کاملا ناجوانمردانه.

سختی، یعنی بعضی وقتا خسته بشی و نتونی استراحت کنی، حتی برای چند لحظه.

سختی، یعنی مظلوم واقع بشی، بدون اینکه ظلمی بهت وارد بشه.

 

۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۹ ۱ نظر
محٌـمد

دعوت به شام و خستگی

امشب به مناسبت 10 امین سالگرد تاسیس شرکت، مدیر عامل عزیز تصمیم به دعوت از همکاران برای صرف شام در یک رستوران کرده بودند.

دوست نداشتم برم. اما چون خودش بهم زنگ زد، گفتم زشته و خلاصه رفتیم.

نکته اول اینکه قرار بود ساعت 8 اونجا باشیم که تقریبا ملت ساعت 9 اومدند! حالا ما حرص می خوردیم که داریم 10 دقیقه دیرتر می رسیم و کاش زنگ بزنم بگم 10 دق دیرتر میام و ...!

نکته دوم اینکه، واقعا کمتر جایی اینقدر احساس تنهایی و غربت و ناراحتی داشتم، تا آخرش این ماهیچه های صورت به زور خنده رو روی چهره ام نگه داشتند! کلا بودن در جمع من رو خسته می کنه، خیلی هم خسته می کنه و معمولا اگر بعدش وقتی برای خلوت خودم نداشته باشم اعصابم به هم میریزه.

آدم های خوبی هستند اما حس نمی کنم که از جنس من باشند. کلا فاز من باهاشون فرق داره.

 

 

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۳۳ ۱ نظر
محٌـمد