❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

اولین کامیت

سومین روز کاریم رو توی شرکت جدید پشت سر گذاشتم و به قول معروف که میگه so far so good تا اینجا مشکل خاصی نبوده.

دو مورد رو خیلی دل می زنم اینجا، یکی اینکه بیمه نمی کنه و پولش رو میده که خودمون پرداخت کنیم و دوم اینکه هیچکدوم از بچه های دیگه قرارداد کاری ندارند و اینم اصرار داشت که نیازی به قرارداد نیست که البته منم قبول نکردم اما با اینکه چند روزه دارم میرم سر کار هنوز قرارداد رو آماده نکرده ولی خب گفت که پشت گوش ننداخته و حتما انجامش میده که دیگه منم چیزی بهش نگفتم.

همیشه قرار گرفتن در یک تیم جدید و شرکت جدید پرچالش هست و حسابی آدم رو از کنج امن خودش بیرون میاره، جایی که باید با چند نفر غریبه شروع کنی به تعامل و در عین حال بتونی از خودت چهره موجه و صمیمی و حرفه ای ارائه کنی تا اونا هم تو رو بپذیرند. اینکار وقتی سخت میشه که بیشتر بچه های اونجا قدیمی باشند و از قبل روابط صمیمیشون شکل گرفته باشه و یه جورایی با هم Sync شده باشند و تو آدم جدیده تیم باشی.

اینجاست که یه اشتباه کوچیک میتونه واسط گرون تموم بشه و حسابی اعتبارت به خطر بیافته و این به نظرم یکی از سخت ترین چالش هایی هست که هر کسی می تونه توی زندگی تجربه اش کنه.

فعلا کار زیادی دستم نیست و بیشتر دنبال نخود سیاه بودم چون قرار بوده روی یک سیستم حسابداری کار کنم که هنوز تحلیلش آماده نیست و در نتیجه مشغول بخش پرداخت اش شدم که اونم خیلی واسم گنگ هست و منم نمی دونم اصلا باید چیکار کرد واسه تحلیلش! بقیه هم با اینکه اگر بخوام کمک می کنند اما خب حسابی سرشون شلوغه.

کدهای اولیه پروژه رو نوشتم و اولین کامیت رو هم توی Gitlab انجام دادم. از اینکه ماهی کوچیکه یک آکواریوم بزرگتر باشم راضی ترم تا ماهی بزرگه یک تنگ کوچیک! قبل از اینجا یه شرکت دیگه هم به توافق رسیدم که بیشتر از اینجا حقوق میداد اما فقط من بودم و یکی دیگه از دوستام و در واقع خودمون آقا بالاسر خودمون و همه کاره می شدیم و باید روی یک پروژه که کارفرماش انگلیس بود کار می کردیم اما خب بعدش دیگه مشخص نبود چی میشه و درباره پرداخت هم خیلی دودل بودم که بتونه سر وقت باشه چون ازش بدقولی شنیده بودند دوستان دیگه.

اینجا البته درآمد اصلیشون از روی فروش نرم افزار نیست و این یک مزیته به نظرم، چون فروش نرم افزار واسه یک شرکت نرم افزاری هیچ ارزش افزوده ای ایجاد نمی کنه مگر اینکه بتونند از قرارداد پشتیبانیشون یه درآمدی کسب کنند. اینا کار اصلیشون فروش بلیط هواپیما هست و از روی اونا پول در میارند و چیزی هم که ما روش کار می کنیم نرم افزاری های مربوط به فروش و این چیزاشون هست، که فکر می کنم تا حدودی ثبات مالی خوبی داشته باشند.


- همچنان می سوزم که چرا مشهد رفتنمون جور نشد و از اینور هم کربلا رفتنمون! شدیم از اونجا مونده، از اینجا رونده ! از این بدتر هم داریم؟ امیدم ناامید شد.



۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۵ ۱ نظر
محٌـمد

ملعون

با مدیر شرکت جدید برای اربعین صحبت کردیم و گفت که خیلی توی فشاریم و برامون مقدور نیست که بتونیم اجازه بدیم این مدت رو برید !

اون از مشهد، اینم از اربعین... کلا امسال رزق ما نیست انگار هیچی. همه چیز واسه آدم خوباس.

ماها فقط باید مثل خر کار کنیم و فکر یک قرون دوزار آیندمون باشیم. چاره ای نیست، نمی تونم صرفا واسه اربعین بزنم زیر همه چیز باز بیکار بشینم توی خونه.

همه انگیزم رو از دست دادم، امیدم نابود شد.

۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۹ ۲ نظر
محٌـمد

ضدحال

تصمیم داشتم که قبل از اینکه جایی مشغول به کار بشم یه سر برم مشهد. با پسرخالم صحبت کردم و اوکی داد که یکشنبه بریم.

برای حدود 1 ساعت همه چیز اوکی به نظر می رسید و انگار افتاده بود روی غلطک کارم. تا اینکه پسرخاله یهو پیام داد که پول ندارم بیام!

خورد توی حالمون اساسی.


۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۹ ۴ نظر
محٌـمد

انتخاب پرواز

شش ماه اول سایت یا هیچ شرکتی استخدام نمی کنه یا اگر هست بدرد نخوره، حالا نمی دونم یهو توی این یه هفته آخر باید 4 جا باهام تماس بگیرند و بمونی بین انتخابشون!

مورد اول رو که چون سابقه بدی ازش شنیده بودم از دوستام که اونجا بودن فعلا پیچوندم. دومی هم با اینکه وسوسه کننده هست و در واقع می خواستم برم همونجا و حقوق رو هم بالاتر از بقیه جاها گفتم اما چون قراره بیایم روی یک پروژه ای که سر و تهش مشخص نیست و خیلی بزرگه و قراره برای انگلیس پیاده سازی بشه از طریق یک رابط ایرانی که میشه دایی مدیر اون شرکته اما چون یکم بدقولی توی کارنامه اش داشت و از لحاظ تیم سازی هم ضعیف بود دل چرک شدم.

چون الان من هستم و یکی دیگه از دوستام و نهایت یه نفر دیگه و باید همه چی رو خودمون انجام بدیم و این یک خورده ای سخت به نظر میرسه و منم تجربه ورود به یک پروژه بزرگ این شکلی که بخوام تصمیم گیری های بزرگی توش انجام بدم و مستقلا ندارم.

مورد سوم که اتفاقی رزومه دادم و حتی قصد نداشتم برم مصاحبه و همینطوری محض تنوع رفتم به محل مصاحبه و خب دیدم تیم جوانی هستند و جای خوبی هم مستقر بودن و نفرات تیم هم حدودا 6 نفری میشد و خب این برای من یک امتیاز هست که کنار افراد دیگه ای کار کنم و بتونم به نوعی شبکه سازی خودم رو توی کارم هم داشته باشم و این نوید پیشرفت می داد در کنار اینکه مدیرش خیلی اصرار داشت که اینجا بحث های مالی نخواهی داشت و این چیزا. هرچند چون شرکت ثبت شده نبودند و زیرخاکی کار میکردند و بیمه هم نمی کرد طبیعتا یکم دل چرک شدم (البته پولش رو میداد که خودمون بیمه کنیم)، مخصوصا وقتی که گفتم برام پیش نویس قرار داد رو بفرسته و گفت که بقیه بچه ها هیچکدوم قراداد ندارند و به ضرر جفتمون هست و این حرفا که من زیر بار نرفتم.

هرچند می دونم که داشتن همون قرارداد هم واسه کسی که نمیخواد پولت رو بده همچین کمکی نیست اما خب حداقل خوبه که یه سری توافقات رو کتبی بنویسیم. البته محل کارش دوره اما مسیرش خوب و سر راست هست و منم بدم نمیاد از اینکه مدت بیشتری از روز رو در راه برگشت باشم تا کمتر توی محیط خونه باشم.

خیلی استرس داشتم این چند روز که چیکار کنم و خدا کنه خراب نشه همه چیز و انتخابم درست باشه. شرکت تهران هم چون خبری نداند دیگه مطمئنا بیخیال شدن به هر دلیل.

که البته بهتر چون برام داشتن این حقوق توی شهر خودم بهتر از مقدار بیشتری توی شهر تهران هست. می تونم بیشتر پس انداز کنم اما استقلالی که اونجا می تونستم داشته باشم رو دیگه ندارم.

حالا گفتم که اگر بشه تاریخ شروع کار رو از ده مهر بزنند تا بتونم باز اگر خدا بخواد یه سفر برم مشهد توی این محرمی.

تا ببینیم چی میشه

۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۱۶ ۱ نظر
محٌـمد

بی عنوان ۱

شاکی ام ، همصحبت من کجاست؟

با تو ام خدای زلفا و‌ جویبر.
شدیدا حس یتیمی دارم، مشکل از منه یا واقعیت همینه و من در اشتباه هستم ؟

۲۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۴۷ ۱ نظر
محٌـمد