❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۱۴ ب.ظ محٌـمد
حقِ عبور از حق

حقِ عبور از حق

یکی از بهترین راه های امتحان کردن افراد اینه که به حق یا ناحق طرف رو عصبانی کنی و بعد ببینی که آیا در این حالت عصبانیت از حق عبور می کنه برای خالی کردن عصبانیتش یا نه.

این که میگم به حق یا ناحق خیلی مهمه، چون مومن اگر به ناحق هم عصبانی بشه باز از حق رد نمیشه، مثلا یکی به ناحق بهش فحش میده اما این سکوت می کنه و نمیگه چون اون به ناحق فحش داد پس منم می تونم بهش فحش بدم (از حق رد بشه).

مصداقش در کار هم اینه که طرف در مواقع مختلف هر جا که کم میاره شروع میکنه به چنین توجیه هایی و مثلا میگه چون مشتریِ من پول من رو سر وقت پرداخت نکرده منم حق دارم که حقوق کارمندام رو دیر بدم.

یا اینکه با طرف قرار بزارید اما دیر تر برید مثلا... یا هی زنگ بزنید بگید چند دقیقه دیگه میام... یه جوری از لحاظ روانی اونو توی فشار بزارید تا بهم بریزه بعد بشینید و تماشا کنید که آیا از حق رد میشه یا نه... مساله رو همونطور که هست میبینه ، نه بیشتر و نه کمتر.  واکنش باید به اندازه رخداد باشه وگرنه یه جای کار می لنگه.

یکی از بهترین مواقع برای شناخت هم توی سفر هست، هر بار که با یه سری آدمای جدید میرم سفر اربعین بیشتر به این قضیه میرسم. امسال وقتی که توی سامرا ماشین برای برگشت گیرمون نیومد و مجبور شدیم تا صبح کف جاده بیدار باشیم، بچه های گروه از لحاظ روانی تحت فشار قرار گرفتند و اینجا بود که هر کسی درون خودش رو بیرون میریخت.

مساله اینه که طرف باید بتونه توی شرایط غیرعادی و ناحق! حواسش به حق باشه و بتونه به خودش مسلط باشه.

خلاصه اینکه آدما رو وقتی که تحت فشار هستند بشناسید، وگرنه موقع خوشی نفس همواره ساز کوک میزنه و باهات خوش رقصی میکنه. امان از وقتی که مخالفش حرفی زده میشه! چنان آتش خشم و تکبر اش بلند میشه که وجود طرف رو میسوزنه و تازه می تونی ذات خنده رو و بذله گوی طرف رو از پشت نقاب ببینی.


پ.ن: مخاطب این بحث بیشتر خودم هستم، تا حواسم به خودم باشه. همون حاسبوا قبل أن تحاسبوا و از اینا !


۲۶ آبان ۹۶ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر
محٌـمد

اربعین چهارم

خب... ما هم تا ساعاتی دیگر راهی زیارت اربعین هستیم.

ان شالله که امسال شیطان نا امید باشد و ما امیدوار به لطف و توانایی حسین در تحول قلبمان

۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۳ ۲ نظر
محٌـمد

سفر چهارم

خیلی با خودم کلنجار رفتم، اون روز هر طور بود خودم رو راضی کردم که یه بار دیگه هم به مدیرم برای رفتن به کربلا توی اربعین اصرار کنم... گفتم حالا یه ذره هم تو اصرار بکن...ملت دست و پاشون برای زیارت قطع میشده این که چیزی نیست که اینقدر زود بخوام کوتاه بیام.
آخر وقت بود و نمی دونستم چطور برم پیشش و بگم، خودش یهو پیام داد که بیا صحبت کنیم، پرسید این یک ماه چطور بوده راضی هستی؟
گفتم که آره و در کل خوب بوده و فقط یکم بابت مسافت طولانی لونده دادیم، یهو دل و زدم به دریا و باز بحثش رو پیش کشیدم...
گفت مثل کش میمونی ، ولت کنن در میری که بری نجف.
مدیر فنی شرکت هم گفت که بیاد توی اتاق که یه بررسی کنن با هم...
نتیجه این شد که اوکی دادن :)
و من از خوشحالی ترکیدم! :))
البته زمانم خیلی کمه، فکر نکنم امسال بتونم کاظمین برم. بعدشم چون از زمانبندی عقب میافتم باید بیشتر فشار بیارم تا بتونم کارها رو سر وقت برسونم. اما ملالی نیست.
این وسط فقط خیلی دلم می سوزه که نتونم سر قولم وایسم. لاقل این دفعه...

_ عکسم رو که دید هوایی شد، وقتی فهمید دارم میرم خیلی خوشحال شد و ذوق کرد. فرداش گفت یه خبر خوب دارم واست، گفت دارم میرم پاسپورتم بگیرم ! :) خدا کنه اونم کارش بشه

_ ممنون حسین، من که خیلی بی ادبم اما شما خوب می دونید که چقدر محتاجم، همینم نباشه که دیگه هیچی... دورم نندازید، من می تونم.
۰۳ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۸ ۳ نظر
محٌـمد

سیستم خدا

گفتم ببین، اصلا سیستم خدا اینطوریه... همین که یه ذره ازت خوشش بیاد میزنه شل و ناکارت میکنه... یا خودتو میکنه زیر تریلی یا اطرافیانت... یا یکی زخم زبون بهت میزنه، یا یه جوری فقیرت میکنه، یاد غریبت میکنه...خلاصه حواست باشه خدا دوست بداره میزنه می کشتت

۲۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۵ ۶ نظر
محٌـمد
چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۶ ب.ظ محٌـمد
باید که ابراز کرد

باید که ابراز کرد

باید که ابراز کرد.... باید که ابراز کرد و به زبون آورد.... باید که اداشو در آورد

باید که ابراز کرد

۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۶ ۴ نظر
محٌـمد