❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

آروم باش انسان!

آیا شما رویاندید یا ما ؟!
توی دنیا ما فقط می کاریم، دانه یا سعی. و نتیجه با خداست. اونه که می رویانه بذر سعی رو، نتیجه هر چه شد ما نباید خود رو از محرومان بدونیم و به سخنان بیهوده روی بیاوریم که از رزق خود محروم شدیم و ضرر کردیم.
سعی انسان مشکور خواهد بود اگر برای خدا باشه.
مسئولیت سعی ای که برای خدا باشه با خداست. خدایی که اندازه گیری و هدایت می کنه.
آروم باش انسان !

۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۳ ۱ نظر
محٌـمد

عشق شش ام

عشق اول ام نقاشی بود، اون موقع که بچه بودم بهترین سرگرمیم کشیدن نقاشی بود. فکر می کردم بزرگ شدم از این راه زندگیمو بچرخونم ! هنوز هم نقاشی های خوبی می تونم بکشم.

عشق دوم ام جانور شناسی بود. از صبح تا شب بیرون از خونه دنبال انواع حشرات و حیوانات و انجام آزمایش های مختلف روی اونها بودم.

عشق سوم ام تجربی بود، کلا به سیستم بدن و ماهیچه و رگ علاقه داشتم اما همیشه از اینکه مسئولیت مراقبت از زندگی یکی دیگه بر عهده ام باشه واهمه داشتم.

عشق چهارم ام نقشه کشی ساختمان بود که یه جورایی من رو یاد عشق اولم می انداخت. زنگ نقاشی واسه خودم نقشه خونه های ویلایی رو انگار مهندسا می کشیدم و به معلم نشون میدادم !

عشق پنجم ام طراحی بود. کارت ویزیت، بنر، پوستر، وب سایت لوگو و ... خلاصه هر چیزی که می شد توی فتوشاپ یا وب طراحی کرد.

و عشق شش ام شد برنامه نویسی! شاید بشه گفت الان هم با هاش ازدواج کردم یه جورایی!

خلاصه که

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۳۴ ۴ نظر
محٌـمد

اهل تجربه

دیروز استاد پناهیان دانشگاه شیراز سخنرانی داشتند.
یک شاه جمله ای رو گفتند که حس کردم گمشده من هست. گفتند که حضرت علی در نامه به مالک اشتر اولین صفت یک مدیر و حاکم رو اهل تجربه بودن نام بردند، و بعد گفتند که کسی که به تجربه توصیه می کنه مسلما نتیجه تجربه رو هم اگر شکست بخوره می پذیره و قبول می کنه، حتی کمک می کنه که در تجربه پیروز باشه.
و این چیزی هست که من همیشه از تجربه کردن می ترسم. قبل از هر چیزی میشینم تمام اتفاقات رو حساب و کتاب می کنم و کمتر دست به تجربه چیزی میزنم.
این باعث شده خیلی اوقات منفعل باشم و اصلا دست به هیچ کاری نزنم. بی تحرک، فقط در ذهنم مسائل رو حل کنم و سعی نکنم یه کاری رو شروع کنم و مشکلاتش رو در خودش با علم و آگاهی که دارم حل کنم.
و این خیلی بده که هیچ کاری نمی کنم چون می ترسم از اینکه تجربه ام به شکست منتهی بشه.

۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱ ۲ نظر
محٌـمد

درمان

گور پدر هر چی نویسنده غربی هست، افسردگی، غم و این کوفت و زهر ماری های روحی فقط یک درمان داره و اونم مالیدن نوک انگشت به هم یا خوردن شکلات یا نفس عمیق کشیدن یا ... نیست.
درمانش فقط فهمیدن این هست که اگر می دونستیم خدا چقدر به ما مشتاقه و چقدر ما رو دوست داره ( خدایی که خداست! آفریننده هر چی زیبایی و قدرت هست) از شوق بهش جون می دادیم!
حالا می خوام بدونم چنین کسی چطوری افسرده میشه؟!

۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۸ ۰ نظر
محٌـمد

I'm OK

I'm OK :D

۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۵ ۴ نظر
محٌـمد