❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

ایده زیر خاکی

این ایده رو الان توی وبگردیم پیدا کردم، از یه سایت که قبلا بهش لینک داده بودم!

عالیه؛ عالی؛

 

اگر می‌خواهید خلاقیت بیشتری داشته باشید، می‌توانید از قیودی برای برانگیزاندن خلاقیتتان بهره ببرید. برای مثال می‌توانید کتابی با استفاده از تنها ۵۰ واژه مختلف بنویسید. این استراتژی است که دکتر سوس (Seuss) برای نوشتن تخم‌مرغ‌های سبز و گوشت (Green Eggs and Ham) از آن بهره برد.

۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر
محٌـمد

هههمم، یادم نمیادش

اولش باهاش کمی صحبت کردم ، شب بعد هم همینطور.

اما بعد دیگه ازش خبری شد...و من داشتم بهم عادت می کردم! بعد دیدم فایده نداره، ما هیچوقت واسه هم نیستیم.

همه چیو پاک کردم. و توی شلوغی وقتی حواسش نبود گم شدم. شاید فقط یه وقتی با خودش بگه اِ یکی هم بود که ...هههمم، یادم نمیادش!

۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر
محٌـمد

افسردگی خر است

نمی دونم از چی باید بنویسم، اخیرا فهمیدم که این حال مزخرفی که دارم اسمش افسردگی هست.

افسردگی ناشی از کار مداوم و زیاد، همچنین استرس بالا.

دلم می خواد یه مدت به یه کار دیگه ای مشغول بشم، کاری کاملا غیر مرتبط با کار الانم، ولی پا نمی ده زندگی انگار.

فقط می دونم که اگر اینطوری برم جلو به زودی کاملا خرد میشم یا تا آخر مسیر همینطوری خواهم بود، درب و داغون و خسته.

فکر میکنم یه اتفاقی باید از بیرون بیافته و من دنبالش برم، اما خب زندگی ما اینطوری که کلا اتفاقی توش نمیافته، کلا هم خودم هم والدین محترم و طایفه همه منفعل هستند، و اینکه ما جدا افتاده هستیم!

 

۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۱ ۱ نظر
محٌـمد

تکنولوژی؛ چیکار کردی تو با من!؟

صبح از خواب بیدار میشم، تلگرام رو باز می کنم، کلی پند و اندرز و سخنان حکیمانه و لطیفه و مطلب علمی، اندازه کل اطلاعاتی که ارسطو و افلاطون و فردوسی و ملاصدرا و ابن سینا و مولانا و .. توی تمام عمرشون دریافت کردند رو با انگشت شستم روی صفحه گوشی می غلتونم تا پایین.

گوشیو قفل می کنم و می اندازم روی کاناپه.

روز از نو، روزی از نو!

#تکنولوژی؛ چیکار کردی تو با من؟!

۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر
محٌـمد

مثل یک تکراری

راستش هیچوقت از اینکه مثل خیلی ها اتفاقات روزمره زندگیمو اینجا بنویسم حال نمی کردم.
اینکه همه اون اتفاقات جزیی و کلی و گاهی هر روزه و تکراری رو بدون ذره ای فکر کردن بهشون و کمی حلاجی کردنشون بخوایم مثل یک تایپیست فقط بنویسمشون واسم هیچ مفهومی نداره. در واقع هدفم از وبلاگ نویسی رسیدن به خودشناسی بوده و تا وقتی که نتونم از دل اون اتفاقات تکراری و روزمره نکته ای رو بیرون بکشم دست به نوشتن نمی برم.
و این یک کار خیلی سخت هست!

وقتی که ذهنتون درگیر این تفکر میشه که سعی کنید تمام کارهای خودتون رو تحلیل کنید و برای همشون به یک چرا؟ پاسخ بدید، کار گاهی خیلی بیشتر از اون بیخ پیدا میکنه که بتونید هر هفته یا هر یک ماه یا گاهی هر یک سال، مطلبی رو درباره خودتون، اون جوری که واقعا شایسته هست بنویسید، جوری که بعدا وقتی دوباره بهش نگاه می کنید بتونید خویشتن خودتون رو به یاد بیارید و سعی کنید بهش بازگردید.

البته می دونم هر چیزی با تمرین میتونه فرا گرفته بشه.

سعی دارم به نوشتنم کمی نظم بدم و تعهد داشته باشم.

۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر
محٌـمد