❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

تعبیر خواب دستشویی حرم

داشتم اتفاقی توی مطالب آرشیوی بلاگ می گشتم که چشمم به این پست افتاد، و خوابی که اون موقع دیده بودم و وقتی که دوباره خوندمش به نظرم تعبیرش رو الان بتونم دقیق بگم!!

شما هم اگر ماجرای سفر زیارت رفتن ام رو بخونید حتما می فهمید!!

گمونم تعبیرش رو فهمیدم. چرا من خواب هام اینطوری شده.

حالم خوب نیست :(

۲۷ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۳ ۰ نظر
محٌـمد

نبزنگیدن

زنگ نزدن :))

به مادرم گفتم اصلا زنگ هم بزنن، اینا دل و توکل کنار اومدن با شرایط من رو نداشتند :)

کسی که دنبال سفره پهن شده هست بدرد من نمیخوره، یعنی من نمیخوامش... حتی اگر سفره آماده هم پهن کرده باشم.


۲۳ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۲ ۰ نظر
محٌـمد

داماد کارمند دولت

مادرش گفته که این تک دختره و پدرش خیلی روش حساسه... گفته که پدرش دوست داره که یه دامادی داشته باشه که یه شغل دولتی داشته باشه که سر ماه یه حقوق تضمین شده ای داشته باشند!!

کاری به حقوق دولتی ندارم، ولی خیلی بعید می دونم اصلا با این طرز فکرشون بتونیم کار رو به سرانجام برسونیم!

حالا گفته با شوهرش مشورت میکنه، اگر اوکی داد زنگ میزنه امشب، اگر هم نزد که هِچ :)

ولی زنگ نمی زنه :)


۲۲ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۲ ۰ نظر
محٌـمد

بوی کشک

این مورد هم که هِچ !

بلوار چمران صحبت کردیم، شهرستان بود و اینجا درس میخوند، تنها اومد چون مادرش نمی تونست بیاد.

به نظرم از لحاظ احساسی خیلی آسیب دیده بود. عقاید مذهبی داشت اما سطحی بود و بیشتر همون شخصیت خودش بود که بعضا رنگ مذهبی گرفته بود.

اهل فکر کردن و مطالعه نبود، اصرار به کار فرهنگی! داشت... مهریه رو هم علنا به چشم ضمانت میدید و میگفت حق زن هست و بعد از طلاق مرد باید زن رو ساپورت کنه!

گفتم خب دیگه چه کاری بود که بخواد طلاق بده، طلاق یعنی پایان تعهد، دیگه چرا بعدش باید جور زن رو بکشه؛ خب شاید زن مقصر بوده. گفت من با دوستام که مهریه کم قبول میکنند مخالفم و به نظرم اشتباه میکنند، گفتم منظورتون از کم چقدر هست، گفت 14! تو دلم گفتم خبر نداره بنده خدا که برا من همون 14 هم زیاده و نمیتونم واقعا پرداخت کنم.

زیاد بحث نکردم، با این حرفش تقریبا مطمئن شدم که بدرد هم نمیخوریم!

گویا یه تجربه 6 ماهه نامزدی هم داشتند که بهم خورده بود، ازش خواستم که اینقدر ساکت و منفعل نباشه و اوشون هم سوالی چیزی بپرسه که این اطلاعات رو داد!

که یه جورایی فرضیه اول بحث رو تایید میکرد.

خیلی از افعال مستقبل درباره توضیح شخصیت خودش استفاده میکرد، قراره اینطوری بشم، دارم روی خودم کار می کنم، بهتر میخوام بشم و ... . از نظر من، هیچ شناختی نسبت به خودشون نداشتن و تازه به خاطر مصاحبت با چندتا از دوستاشون چندتا از صفات فردی خودشون رو تحت فشار فهمیده بودن، اما در کل خودآگاهی پایینی داشتند.


پ.ن: تمام مدتی که صحبت میکردیم یه بوی کشک خیلی بدی توی دماغم بود که نمیدونم منبعش کجا بود.

پ.ن: کمال گرایی گویا در مادر هم هست، بهش میگم خب الان به اون یکی شماره زنگ بزن، میگه الان وقت مناسبی نیست، جمعه هست شاید مردم بخوان استراحت کنند! :| یعنی هر کاری که میخواد بکنه هزارتا دلیل برای به تعویق انداختنش پیدا می کنه.


۲۱ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۲ ۰ نظر
محٌـمد

یه شاخه نبات

توی صحن بارون میومد، برنامه چیز دیگه ای بود، قرارم این بود که دیگه نزارم رابطه به روال عادی برگرده، میخواستم طوری بشه که دیگه حتی باهام حرف هم نزنه...

گوشی رو برداشتم و با مادرم تماس گرفتم و گفتم که روبروی گنبد هستم و سلام بده.

گفت که به پدرت هم زنگ بزن، با ناراحتی گفتم عمرا بزنم.

چند دقیقه بعد به حضرت دوست زنگ زدم، گفتم که داره بارون میاد و خواستم که سلام بده، بعدشم گفتم که نبات ساده میخوای یا زعفرونی!

پسرخالم که پشت سرم وایساده بود خندش گرفت،منم خنده تلخی کردم و دیگه چیزی نگفتم.

ساعت دو نیمه شب میرم سمت حرم، حضرت دوست درخواست نبات تبرکی داشتند! از چندتا از خادم ها میپرسم چطور می تونم نبات تبرکی گیر بیارم... میگن که نیست و فقط مواقع اعیاد توزیع میشه... میگه برا سوغاتی میخوای؟ میگم نه، پدرم بیمار صعب العلاج هست و خواستم براش نبات ببرم! بهم همدیگه یه نگاهی کردند و یکیشون گفت دنبالم بیا... رفتیم به اتاق خدام و بهم گفت که یه شاخه نبات برای یکی از دوستاش نگه داشته بوده اما طرف نیومده و دادش به من، من خوشحال از این پاس گل امام رضا :)

بابت نبات و جوراب پشم شتری که برا خودم گرفته بودم اما گفتم برا تو گرفتم خوشحال شده بود و تشکر کرد، هرچند میدونم اوضاع فرقی نکرده و بازم هر روز باید همون اخلاق مسخره رو بازم تحمل کنم... میدونم اما...

الان اوضاع عادیه اما کسی با کسی حرفی نمی زنه، برا نرگس یه شال 45 تومنی گرفتم که بعد فهمیدم اصلا شال نمی پوشه! :)

ولی خدا رو شکر مادر دیگه ایرادی روی روسری که گرفته بودم نذاشت؛ شایدم توی رودربایستی گیر کرد :))

گمونم داستان هم از اول همون یه شاخه نبات بود... چرا اینجایی؟ واسه یه شاخه نبات ! :)

۱۷ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۱ ۰ نظر
محٌـمد