توی پایانه واحد که سوار اتوبوس شدم ، از اونجایی که خط واحد قرار بود حالا حالا وایسته، حواسم به یک گدای فلج که گوشه پیاده رو بود جلب شد.

در حدود 15 دقیقه ای که حواسم بهش بود و تنها کارش تقریبا هیچ کاری بود! فکر می کنم حدود 5 هزار تومانی کاسب شد!

اگر فرض کنیم ساعتی 10 هزار تومان کاسب بشه و فقط 4 ساعت در روز کار کنه، میشه روزی 40 هزار تومان یا به عبارتی ماهیانه یک 1200000 تومان!

می دونم این قضاوت درستی درباره کیفیت زندگی یک نفر نیست، و نمی خوام به این موضوع برسم که اینا همشون الکی هستند و وضعشون عالی هست و ... نه، قضیه رو می خوام از یه زاویه دیگه ببینم!

حداقل حقوق پایه وزارت کار میشه 487125 تومان ماهیانه! که دستمزد من در کار برنامه نویسی به ازای 8 ساعت کار در روز هست، چیزی که خیلی منو ناامید می کنه اینه که من در کشورم توان در آمد زایی کمتر از یک گدای فلج دارم! حداقل این چیزی هست که دولت فکر می کنه وگرنه ارزش کار ما رو بالاتر قرار می داد! اگر مشکل از منه که من حتی با تلاش بیشتر هم من نمی تونم به چنین درآمدزایی برسم!

آیا این توقع بی جایی هست که من نوعی که چندین سال درس خوندم و مطالعه و تحقیق داشتم تا به یک مهارت و تخصصی برسم، باید از یک گدای فلج درآمدی زایی بیشتری برای کشورم داشته باشم ؟!

حالا به نظرتون مشکل چیه و کجاست؟

 

پ.ن: به نظرتون مشکل از تعرفه خط واحد ها نیست که اینقدر توی ایستگاه توقف می کنند و ذهن امثال من رو الکی به پرواز در میارند؟!