_ بعضی وقتا بدون سحری میرم روزه، عصر از سر کار اومدم خونه، حضرت دوست توی حیاط مشغول بود... تا منو دید اومد جلو و با قیافه خیلی عبوس و عصبانی شروع کرد به تعریف داستان من کار کردم و من کار کردم... که چیکار کرده؟ رفته از صبح تا عصر کولر راه انداخته... خب آخه تو که صبحونه خوری رو یه آب نمیگیری بشوری رفتی پشت بوم شستی توی ظهر گرما؟ میگفتی یه روز جمعه میومدیم کمکت، حتما باید یه موقعی کار رو انجام بدی که دهنت سرویس بشه بعد بتونی به بقیه بگی من کار کردم من کار کردم؟ بعد الان چرا با من دعوات میاد! اینقدر نگاهش انرژی منفی داشت که هنوز حالم بده


_ این ماه شرکت 3 تومن برام افزایش حقوق نوشت، 3 تومنی که به برادرم کمک میکنم


_ یکم تفکر ضد غرغر پیدا کردم، هر کی و هرجا ببینم داره غر میزنه اعصابم بهم میریزه


_ میخواستم تردمیل بخرم، دیدم 30 تومن میشه، بیخیال شدم فعلا... یه ماشین لباسشویی هم لازم داریم که حضرت دوست دلش نمیاد این ماشین لباسشویی که مال 20 سال پیش هست رو بیخیال بشه، منم گفتم ولش، بزار این خرجا رو برای زندگی خودم میکنم .... نتیجه اینکه خیلی اوقات لباس هام رو وقت نمیکنم دستی بشورم :/