❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

۱۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

والا نمی دونم

والا نمی دونم.

این جوابی هست که این روزها از دوستام می شنوم وقتی که می پرسم خب حالا می خوای چی کار کنی؟

اوضاع کار خوب نیست و این جوانه های سر از خاک در نیاورده زیر خاکستر در حال سوختن هستند و کسی نگاهشون نمی کنه.


۲۹ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۷ ۱ نظر
محٌـمد

روز فرار

این آیه رو بخونید
Surah Abasa, Verse 34:
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ

در آن روز که انسان از برادر خود می‌گریزد.

واقعا برام سواله که اون موقع دقیقا به چی خودمون مشغولیم که از همه فرار می کنیم؟ اصلا مگر کاری هست که ما بخوایم انجام بدیم؟ مگر غیر از اینه که بهرحال یا دارن از ما حساب می کشند که اونم کاری هست که اونا فرشته ها انجام میدن و اینطور نیست که ما بخوایم بریم دنبال کاری.
یا حسابمون رو رسیدند که الان یا توی جهنم داریم عذاب میشیم یا توی بهشت داریم حال می کنیم دیگه.
دقیقا چه کاره دیگه ای می مونه که بخوایم انجام بدیم اون موقع که سرمون اونقدر باهاش شلوغ میشه که از همه فرار می کنیم!
چه خبره واقعا؟

۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۱ ۳ نظر
محٌـمد
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۶ ب.ظ محٌـمد
دنگال

دنگال

این فیلم عالی بود، کلا تجربه خوبی از فیلم های هندی که بر اساس واقعیت ساخته میشن دارم. موسیقی متن هم خیلی زیبا و بکر بود. کاملا مخاطب رو در متن داستان قرار میده.

قسمت اوج داستان فکر می کنم اونجا بود که پدر که با زحمت زیاد و تحمل سختی و حرف های مردم دختر اولش رو به لیگ حرفه ای کشتی رسونده بود توسط همون دختر در یک کشتی زمین زده میشه به علت پیری و دختر خودش رو برتر از پدر و تکنیک اون می دونه و رابطه شون سرد میشه، اما دختر دوم که در تلاش هست جا پای خواهرش بزاره در یک گفتگوی صمیمی، پدرش بهش میگه که تو هم به لیگ میری و مربی خوبی گیرت میاد و حسابی بهت می رسند و یکبار دیگه پدرت کهنه میشه! یک چیز رو فراموش نکن دخترم، اینکه چطور به اینجا رسیدی.

بقیه داستان رو نمی گم تا خودتون برید تماشا کنید.


پ.ن: دنگال یعنی کشتی محلی.

پ.ن: اصلا هم گریه نکردما :)

پ.ن: اگر کسی شماره دختر اولش رو داره برام توی خصوصی بفرسته :)

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۳۶ ۲ نظر
محٌـمد

نماز عشق

یه مطلبی قبلا نوشته بودم با عنوان "زیباترین نوحه ای که گوش می کنم". خیلی از بازدید کنندگان وبلاگم به خاطر این پست سر از اینجا در میارند.

اما برام جالبه که آمار بازدید این مطلب در ایام شهادت و دیگر مراسم های مذهبی یهو بیشتر میشه، مثل دیشب که شب قدر بوده.

بهونه ای شد که یکبار دیگه این نوحه رو در این ایام معرفی کنیم. خودم سعی می کنم زیاد بهش گوش نکنم که واسم تکراری نشه... اما هر وقت که دیگه خیلی دلم سنگ میشه فقط همین یه نوحه قدیمی رو دارم که دل رو وا کنه.

نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه

ولی من سجده ی خودرا میان کوچه هاکردم


دلتون شکست، اشکی ریخته شد، دلی رو بدست آوردید، دلی رو شاد کردید، دلتون شاد شد... برام دعا کنید که سر قولم به امام زمان بمونم.

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۹ ۲ نظر
محٌـمد

مع الوصف

مع الوصف، حالت به گونه ایست که نویسنده می توانست مثل مار، روزها به پژمرده شدن یک گل خیره شده و در همان حال کتابی شاعرانه در توصیف آن بنویسد.

یا همچون ساحل، تقلای یک ماهی به گل نشسته را تا لحظه تسلیم شدن و جان دادن به تماشا نشسته و آنگاه او را بی رحمانه در آغوش خاکی خود فراموش کند.

یا همچون درخت، ایستاده به نظاره مردی باشد که با تبری به دوش سمت او می آید تا شریان های حیات پایدار و طولانی اش را قطع کند، بی تفاوت به ناله ی برگ هایش و التماس های شاخه هایش هیچ کاری نکند، فقط چشم های خود را از بالا به مرد بدوزد و نگاه اش کند که چگونه با غرور و کِبر تبر را بالا می برد و بی تفاوت به کهنسالی درخت بر تنه ی پیر آن فرود می آورد.

مع الوصف حالت خوب نیست.

۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۰ ۲ نظر
محٌـمد