خدایا به حق عظمتت, من رو به صراط مستقیم هدایت کن.

نمی دونم چطوریه اما خدا رو در طبیعت وقتی که به زیبایی شکوفه ای خیره میشی, یا محو بزرگی و صلابت کوهی میشی بهتر حس میکنی.

همه چیز در برابرت کوچک می شوند, دیگه خیلی خودت رو نمیبینی,

انگار چیزهایی از وطن اصلی خودت که وجودت بهش تعلق داره رو اینجا ها برات یادآوردی میکنه... من چقدر این رودخانه رو میشناسم, انگار سالها باهش دوست بودم و با هم خاطراتی داریم.

به قول دکتر شریعتی که میگفت انسان موجود با شعوریست که بین این دنیای مادی بیشعور به شدت احساس غربت می کنه...اما در بهشت حتی سنگریزه هاش هم شعور دارند و انگار از صمیم قلب تو رو درک می کنند و می تونی سالها باهاشون حرف بزنی بدون اینکه خسته بشی.

بودن بین این طبیعت و منظره های عظیم انگار ذهنت رو آزاد می کنه... می تونی به همه افکاری که در ذهنت خرده خرده جمع کرده بودی نگاه کلی و از بالا بندازی.

دوست دارم خدا رو بشناسم, عظمت خدا رو در دلم حس کنم, بهش تکیه کنم, روش حساب کنم و با این خدا زندگی کنم.

خدا به حق عظمتت منو به صراط مستقیم هدایت کن, نذار توی گمراهی بمانم.

آخه من چطور قبول کنم که تو گمراهی ررو بر من پسندیدی؟!

خدایا دستم رو بگیر.