بالاخره تموم شد.

سفر نوروزی، یعنی همون عید دیدنی از فامیل و اقوام دور نزدیک. از اونجا که اکثر اقوام ما در شهرستان هستند ما هم مجبوریم که هر سال برای عید دیدنی، به سمت شهرستانمون به شکل خانوادگی گسیل شویم و بعد از یک تور قومگردی، با خاطرات خوب و بد برگردیم.

امسال برام چیز خاصی نداشت جز یکم اعصاب خردی. یعنی از اونجا که از کودکی با فامیل بزرگ نشدیم زیاد باهاشون اخت نیستم حتی اقوام درجه 1 ! وقتی هم که میریم خونه فامیل و گاهی باید یک ناهار یا شام و خواب رو در خدمتشون باشیم معمولا بیکاری و بی حوصلی دیوانم می کنه. هیچ امکاناتی هم اعم از کامپیوتر و اینترنت و این چیزا هم نیست و اگر باشه هم وقتی براشون نیست! چیزی که بیشتر از همه منو اذیت می کنه اما شلوغی هست! یک شب بعد از چندجا عید دیدنی وقتی که به خونه مادربزرگ محترم برای استراحت اومدیم همون موقع حدود 40 تا آدم مهمون براشون اومد.

اما خب، به نظرم یک حال و هوایی عوض کردم.