توقع[ ت َ وَق ْ ق ُ ]؛ عامل بسیاری از شکست ها و دل شکسته‌گی هام!

می خوام از این به بعد تمرین کنم که از هیچ کس هیچ چیز متوقع نباشم. می دونم کار خیلی سختی هست ولی باید تلاشمو بکنم.

همیشه چون از والدین توقع هدایت و راهنمایی داشتم، چون توقع حمایت و تامین امکانات داشتم، چون توقع تامین اسباب شکوفایی ام رو داشتم، چون توقع تربیت و ادب داشتم، چون توقع فلان و بهمان و ... داشتم، بد شکست‌ها خوردم و گاهی بد سرخورده شده ام! و الان به بن بست رسیده ام و می خوام همه چیز رو گردن همه بندازم جز خودم!

نباید از هیچ کس توقع چیزی داشت، جز خدا.

بهم یاد ندادن، خوب خودم یاد میگیرم.

واسم جور نکردن، خودم جور می کنم.

و ...

نباید از دوست متوقع بود؛ که هیچوقت

توی جمع مسخره ات نکنه،

بهت نارو نزنه،

باهات دورو نباشه،

کمک و حمایتشو ازت دریغ نکنه،

حواسش به تو و حق تو باشه،

تورو نردبان خودش قرار نده،

و ...

از همسر، فامیل، آشنا، بقال سر کوچه، و ... .

حالا، می خوام از این به بعد از هیچ کس متوقع نباشم جز خدا، فقط به خودش چشم داشته باشم و بس.

دیگه نمی خوام از اینکه فلان دوست رسم رفاقت رو در حقم ادا نکرد ناراحت باشم، نمی خوام از اینکه والدین برام کم گذاشتم ناراحت باشم، نمی خوام از اینکه باهام با دورویی برخورد میشه، جواب لطفمو با نامهریانی میدن، صداقتم رو مورد سوء استفاده قرار میدن و ... ناراحت باشم.

"خدایا؛ فقط از تو متوقع هستم"

توقع براند ز هر مجلست                 بِران از خودش تا نراند کَسَت