چه احساس با عظمتی هست وقتی که اتفاقی (بخوانید مشیت خداوند) در میان هیاهوی زمانه، در میان شلوغی انسان ها و رابطه ها، در میان خط زمان، همفکر خودت، همجنس خودت، هموطن و هم عقیده خودت، شبیه خودت رو میبینی، درک میکنی، لمس میکنی و از دریچه روح اون به دردها و خاطرات خودت نگاه میکنی .
انگار تمام اون انرژی پراکنده روح و نفس ات ناگهان متوجه مرکزی میشود و حس میکنی که تو برای هدفی هستی.
در عجبم که این لحظه با احساس اتفاقی به دست میاید یا باید در جستجوی اون دل از همه چیز ببری و بیچاره وار‌ به دنبالش باشی تا شاید، اگر خدا بخواهد بهش برسی.