یکی به من بگه چرا این موقع شب من باید بیدار باشم!

بابا ساعت سه بعد از ظهر یه اسپرسو دو نفره زدیم، آخه برنامه نویس که نباید اینقدر بی جنبه باشه! با کمی تاخیر، دو ساعت بعد اثر کرد و استرس و اظطراب اومد سراغم، داشت حالم بد میشد، می خواستم بدوم، آروم و قرار نداشتم.

الانم خوابم نمی بره، همش فکر، فکر، فکر... آینده قراره چی بشه! چیکار کنم، اون کار رو کنم، این کار رو کنم، فلان کار رو انجام ندم، با بهمانی کار کنم ضرر می کنم و ... .

می نویسم که یادم باشه اگر یه روزی آرامش رو پیدا کردم و راحت خوابیدم، به امثال الان خودم هم راه رو نشون بدم تا زودتر برسند و بیشتر از آرامش برداشت کنند.