داغون شدم.

صبح نوبت برادم بود که بره کارگری که گرتفت خوابید و خب نگاه های همیشه در این مواقع به فرزند ارشد هست!

این شد که ما ۱۲ ساعته سر پا هستیم و پاهام گزگز می کنه.

بدترین قسمت اش اینه که یه ذره سیمان رفته لای یه زخم اندازه سر سوزن و حسابی اذیت می کنه؛ آدم نمی دونه بگه کفاره گناه یا علو درجات هست این.