عروسی پسر خالم بود چند روز پیش و چون برادرام یکیش سربازه و اون یکی هم اجرا داشت فقط من موندم به عنوان راننده!

 منم قبول کردم و دل و به دریا زدم و البته مشکلی هم پیش نیومد و به خوبی و خوشی مسیر دو ساعته رو توی جاده رفتیم و اومدیم. خداروشکر جاده هم خلوت بود و کاملا دو بانده به شهرستان. و بدینگونه چالش رانندگی در جاده اصلی رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتیم.

از این پسرخالمون هم بگم که کلا خیلی باحاله، عروسی خواهر خودش نیومد با اینکه توی روستا بود خودش و عروسی، حالا به مسخره بهش می گفتند که حواست باشه این دیگه عروسی خودته یهو ول نکنی بری دنبال ولگردیا.

بعد خیلی هم ساده هست، در حدی که عصر عروسی موقع بزن و برقص یهو گرفت دست هر چی زن بود به نشانه احترام بوسید، محرم و نامحرم :))

بعد هم دیدن توی حجله نشسته و یه زانو بغل گرفته، گفتن چته گفته میگم حالا من که چیزی بلد نیستم باید چی کار کنم؟!

که آموزش های که اطرافیان در قالب طنز بهش دادن به کنار، در همین حد که یکی گفته تو بخواب اینور اونم اونور دراز بکشه، بعد که غلط بزنه خودش درست میشه همه چی :))

ناگفته نماند که عروس هم دست کمی نداره از خودش. یکی توی آشناهامون بود که بنده خدا یکم کم داشت، بعد رفته بودن واسش زن عقد کرده بودن. این بنده خدا رفته بوده حموم که یهو نامزدش میاد داخل، اینم جیغ و داد می زنه بیرون و کولی بازی در میاره خخخ

یه بارم رفته بودن با هم مهمونی، نامزدش میخواسته کنارش بشینه این هی میرفته یکم اونورتر، تا اینکه بالاخره کل پذیرایی رو یه دور میزنند با هم :))