فقط دوتا داد زدم، اما صدام تا الان گرفته، حقشون بود.

الانم دو روزه که باهاشون حرف نزدم، حتی سلام هم نکردم وقتی میام خونه. نگاه هم نکردم. غذا هم از بیرون گرفتم که سر سفره هم اتفاقی باهاشون مواجه نشم، از در میام داخل و بدون یه کلمه حرف میام بالا توی اتاق و این روند رو میخوام ادامه بدم.

نمیدونم اما اینبار دیگه واقعا بدجور بریدم. خسته تر از اونی هستم که باز بخوام همه چیز رو مثل روال عادی ادامه بدم و دوباره بعد از مدتی، احساس سرخوشی کنند و عروسی بپا کنند.

فعلا در همین حد.