خیلی از دستشون دلخورم، دلم میخواد داد بزنم.

بگم من اون وقتی که سر کار می رفتم، درسم رو تموم کرده بودم و سربازی هم نداشتم اومدم پیشتون و غرورم رو له کردم و نیازم رو به زبون آوردم، چون خیلی تحت فشار بودم و هستم.

اما شما ها هی گفتید که حالا تو که نون نداری بخوری و چطور میخوای شیکمتون رو سیر کنید و از این حرفا، و هی دست روی دست گذاشتید و خوردید و خوابیدید و توجهی نکردید.

اما حالا برا برادرم که نه درسش تموم شده و نه سربازیش تموم شده و نه کار داره و نه تخصص سریع رفتید کاراش رو دنبال کردید.

اینجاست که می فهمید وقتی میگن پسر بزرگتر یه قربانیه یعنی چی!