از وقتی کتاب 48 قانون قدرت رو خوندم، و با بعضی نمونه های اون خودم دقیقا روبرو شدم طرز فکر قدرت و نیاز توی خیلی از مناسبات زندگیم فهمیدم...

یعنی متوجه شدم کجاها دارم دست زیر میگیرم کجاها موضع قدرت دارم یا میتونم داشته باشم...

مثلا حضرت دوست همیشه دست زیر بازی میکنه، چطوری؟ اینطوری که میگه اینکارو کردم که فلانی بفهمه، اون کارو کردم که بفهمن! در حالی که متوجه نیست اینکه من کاری رو انجام میدم که اون طرف بفهمه یعنی من هستم که نیاز به فهمیدن اون دارم... و انسان ها قدرت رو بو میکشند... اینجور مواقع طرف راحت با زدن خودش به نفهمی میتونه از موضع قدرت آدمو اذیت کنه...

در حالی که اگر بخوایم طبق مناسبات بازی قدرت پیش بریم باید کاری کنیم که اون نیازمند ما باشه نه ما به اون... مثلا کاری کنیم که اون طرف مجبور بشه وضعیت و شرایطش رو به ما توضیح بده... بعد ما خودمون رو بزنیم به نفهمی ! این یعنی موضع قدرت

این مستاجر ما دقیقا همین بازی رو کرد و برنده شد متاسفانه چون حضرت دوست با روش ما بازی نکرد، خودش کرد... من گفتم شما هیچ کاری با اون نداری، رفتی شکایت کردی اخطارهای لازم هم داده شده، فردا هم کلانتری بیار اسبابش بار کنند ببرن، بقیه اش هم وظیفه کلانتری و مامور قانون هست که بتونه انجام وظیفه کنه یا نه به تو ربطی نداره...

اما طرف مقابل اینجوری بود که کلا همه چی به تخمش بود، حتی زنگ نمیزد بگه ببخشید ما 3 ماه هست اجاره ندادیم! میگفتیم رفتیم شکایت کردیم میگفت هر کار دلت میخواد برو بکن، بعد موقعی که بهش میگیم فردا کلانتری میاریم میگه باید پولمو بهم بدین تا بلند بشم! یعنی ایشون کلا کاری نداره که شما رفتی دادگاه شکایت کردی و کسی که خونه خالی نکرده و بدهی داره رو پول رهن رو بهش پس نمیدن، خودشو میزنه به نفهمی و از موضع قدرت میگه من نمیفهمم، پولمو بدین تا بلند بشم و بعدشم گوشی رو قطع میکنه!!

منم اینقدر کسی بدوو دنبالم حس میکنم خری هستم و قدرت دست منه، اگر کلانتری میاوردیم و اسبابش بار میکرد اونوقت اون باید میومد دم در تقاضا ملاقات کنه! بعد ما بودیم که به دروغ میگفتیم کسی خونه نیست!

و چقدر من حرص خوردم از اینکه حضرت دوست با این همه اعصاب خوردی که برای ما درست کرد آخرش رفت پولو داد بهش و یارو هم رفت! و ما شدیم اونی که حالا باید بره از دادگاه پول بگیره! یعنی ما بدوییم دنبالم پولمون... از دماغم دود در میومد از این مدل بازی کردن...


پولی رو به دوستی قرض دادم، روزی که قرار بود قرض بگیره گوشیش کاملا در دسترس بود، توی مسنجر یاهو هم بهش پیام میدادی جواب میداد، الان پولی که قرار بوده 1 ماهه پس بده رو شده 9 ماه، به گوشیش هم زنگ میزنی جوابت نمیده :) چرا؟ چون الان من به اون نیازمندم نه اون به من، یعنی من خودم اونو گذاشتم توی موضع قدرت و دستم رفت زیر، که حالا باهام اینکار کنه...


واسه همین خیلی سعی میکنم توی مناسبات زندگیم حواسم باشه دستم داره زیر سنگ کی میره... شمام حواستون باشه سعی کنید دستتون زیر سنگ فهم یکی دیگه نره :)


_ الان خدا میگه؛ عامو سِی ای، میخواد از دست من فرار کنه که نفهمی بقیه اذیتش نکنه، حالو صب بده برات دارم :))

_ خدایا ناموسا خواسی بدی یه با فهمش بده، ممنونتم