❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

گدای فلج و حساب کار ما

توی پایانه واحد که سوار اتوبوس شدم ، از اونجایی که خط واحد قرار بود حالا حالا وایسته، حواسم به یک گدای فلج که گوشه پیاده رو بود جلب شد.

در حدود 15 دقیقه ای که حواسم بهش بود و تنها کارش تقریبا هیچ کاری بود! فکر می کنم حدود 5 هزار تومانی کاسب شد!

اگر فرض کنیم ساعتی 10 هزار تومان کاسب بشه و فقط 4 ساعت در روز کار کنه، میشه روزی 40 هزار تومان یا به عبارتی ماهیانه یک 1200000 تومان!

می دونم این قضاوت درستی درباره کیفیت زندگی یک نفر نیست، و نمی خوام به این موضوع برسم که اینا همشون الکی هستند و وضعشون عالی هست و ... نه، قضیه رو می خوام از یه زاویه دیگه ببینم!

حداقل حقوق پایه وزارت کار میشه 487125 تومان ماهیانه! که دستمزد من در کار برنامه نویسی به ازای 8 ساعت کار در روز هست، چیزی که خیلی منو ناامید می کنه اینه که من در کشورم توان در آمد زایی کمتر از یک گدای فلج دارم! حداقل این چیزی هست که دولت فکر می کنه وگرنه ارزش کار ما رو بالاتر قرار می داد! اگر مشکل از منه که من حتی با تلاش بیشتر هم من نمی تونم به چنین درآمدزایی برسم!

آیا این توقع بی جایی هست که من نوعی که چندین سال درس خوندم و مطالعه و تحقیق داشتم تا به یک مهارت و تخصصی برسم، باید از یک گدای فلج درآمدی زایی بیشتری برای کشورم داشته باشم ؟!

حالا به نظرتون مشکل چیه و کجاست؟

 

پ.ن: به نظرتون مشکل از تعرفه خط واحد ها نیست که اینقدر توی ایستگاه توقف می کنند و ذهن امثال من رو الکی به پرواز در میارند؟!

۰۱ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۵۹ ۱ نظر
محٌـمد

تبریک سال نو

سال نو رو به همه هموطنان عزیزم تبریک میگم.

 .: عیدتون مبارک :.

۲۹ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۴ ۲ نظر
محٌـمد

شروع به فعالیت

 

این اولین پستی هست که می خواهم بنویسم.

من آدم درونگرایی هستم که علاقه خاصی به دانشگرایی دارم و منطق و تخیل رو خیلی دوست دارم.

نوشتن برام خیلی سخته، نه از لحاظ فنی، که فکر می کنم خوب می تونم بنویسم ؛ بلکه از لحاظ روحی و درونی برام سخته که افکارم و احساساتم رو به تحریر بیارم.

چرا باید این کار رو بکنم؟ انسان در دنیا خیلی عمر نمی کنه، و فرصت تجربه کردن و یادگرفتن همه چیز رو نداره در حالی که ممکنه با خیلی چیزها برخورد کنه بدون هیچ دانش ویا تجربه قبلی! خب چه باید کرد؟

من معتقدم در هر اتفاقی، پندی نهفته است که هر چقدر که تیغه عقل شخص برنده تر باشه بهتر می تونه زوایای پدیده رو بررسی کنه و به دانش و پندی که در بروز اون نهفته است پی ببرد.

انسان باید به یک خودشناسی برسد که بتواند نوع برخوردش با پدیده ها رو تحلیل کند و پی به نقاط قوت و ضعف خودش برسد، بارها شده است که حادثه ای رخ داده، من بهش فکر کرده ام و ساعت ها اونو مورد بررسی قرار داده ام و دست آخر هم به یک نتیجه منطقی رسیده ام، اما...

هیچ وقت این نتایج رو به صورت سازماندهی شده و طبقه بندی شده در مغزم قرار ندادم و سعی نکردم به اصطلاح فرمول قالب در اون پدیده رو بیرون بکشم تا ازش در اتفاقات بعدی استفاده کنم.

به همین خاطر وقتی که مدتی بعد دوباره با یک اتفاق دیگر برخورد می کنم که ناشی از همان علت هست، اما این بار فرصت کافی یا به هر دلیل دیگری نمی توانم آن را تحلیل کنم و به همان نتیجه درست برسم...اشتباه می کنم !

و بعد میبینم که من قبلا هم به چنین چیزی برخورد کرده ام و فلان نتیجه گیری رو داشته ام، پس چرا اینبار اشتباه کردم.

نوشتن بهم کمک می کنه خودم رو در گذر زمان بهتر بشناسم، اینکه چه احساساتی داشتم و الان درباره گذشته چه احساسی دارم ، چه کارهایی کرده ام و الان نظر و احساسم نسبت به اون کارها چیه.

نوشتن برام مثل یک جور مباحثه با خودم هست، یک جور حسابرسی، که فکر می کنم کار خیلی سختی باشه، اینکه خودت بی پروا به خودت حمله می کنه و نقاط پنهانت رو گوشه وجودت زیر مشت و لگد میگیره و تو مجبوری از حاشیه امن شخصیتت خارج بشی.

امیدوارم خداوند این حرکت رو مایه خیر برای من قرار بده و سال جدید رو هم سالی متفاوت تر از سالهای گذشته برام رقم بزنه .

۲۹ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۰۹ ۱ نظر
محٌـمد