❞ اینجا حدیث نفس می گویم ❝

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازی وبلاگی» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ب.ظ محٌـمد
کوله پشتی سال 95

کوله پشتی سال 95

تشکر می کنم از جناب امیر مهرانی که امسال هم من رو به این بازی دعوت کردند.

داستان از این قراره که  Dream Backpack :)

 

بهترین تجربیات مثبتی که در کولهی خود میگذارید و با خود به سال ۹۵ میبرید چیست؟

مهمترین تجربه اینکه اجازه ندم به راحتی دوباره بیکار بشم و خودم رو جدی تر توی کار قرار بدم. سعی کنم زیاد توی موقعیت های تردید نمونم و یک تصمیم رو بگیرم و تا آخرش پاش وایسم.توی جودو نکته ای هست که هیچوقت موقعیت ایده آل واسه اجرای تکنیک خودبخود فراهم نخواهد شد، مهم اینه که خودمون با حرکت کردن و حریف رو حرکت دادن اون موقعیت رو بسازیم و هر طور هست فن رو به حریف بخورونیم. بیکاری امسال واقعا زجر آور بود، و بدتر اینکه چقدر زود بهش عادت کردم! اولش که از شرکت قبلی بیرون اومده بودم پر از انرژی بودم اما به مرور دلسرد و ناامید شدم و به وضع موجود عادت کردم. دوست دارم در سال جدید عادت کردن به وضع بد رو از خودم دور کنم و اجازه ندم توی چنین موقعیت هایی گیر بیافتم.

همچنین؛ به عنوان یه آدم متفکر، فکر می کنم گاهی زیادی فکر می کنم! امسال واسه من مثل این بود که وارد استخری شده باشم و فقط لبه آب ایستاده باشم و به آب نگاه کنم و به شنا کردن فقط فکر کنم، فقط فکر!

اما دوست دارم سال 95 دست از فکر کردن بردارم و کمی تن به آب بزنم.

 

برای پیشروی در مسیر زندگی باید سبک بود و چابک حرکت کرد. چه مواردی را از کولهی خود خارج میکنید تا در سال ۹۴ بماند؟

می خوام خودمو در آغوش بگیرم، می خوام خودمو ببخشم، می خوام چشمم رو به اشتباهات گذشته ام ببندم و به خودم رحم کنم، می خوام خودمو همینطوری که هستم قبول کنم، می خوام همین زندگی معمولی و تکراری رو بپذیرم و از این به بعد به هیچ زندگی دیگه ای فکر نکنم و آرامشم رو به خاطر چیزهایی که هیچ وقت نداشتم و نمی تونم داشته باشم به هم نریزم، می خوام همه چیزو ناقص هم بپذیرم و قبول کنم که قرار نیست همه چیز کامل باشند و ناقص بودن هم اونقدرا بد نیست و شاد باشم با ناقص ها، با اشتباهات، با شکست هایی که مقصر بودم یا نبودم. می خوام ذهنمو از تمام چیزهایی که باعث میشه حس بدی به خودم داشته باشم خالی کنم. مهم نیست که چقدر اشتباه کنم یا شکست بخورم یا کار بدی انجام بدم که باید به خاطرشون حس بدی داشته باشم، می خوام همیشه با آرامش خودمو ببخشم و درسم از هر آزمونی رو یاد بگیرم و با آرامش زندگیمو ادامه بدم.
فقط مهمه که همیشه و هر لحظه بجنگم، با هر سر سوزن چیزی که بخواد موافق هوای نفسم باشه.

مهم نیست اگر گاهی اشتباه میکنی، این ترس بزرگی توی هر آدمی هست که نباید اشتباه بکنه...اینجاست که محتاط میشه و وقتی که دنیای واقعی رو در نظر بگیری میبینی که گاهی مساله اشتباه کردن نیست، بلکه تمرینه!
این که به دنیا اومدی و پا روی تاتامی گذاشتی که تمرین کنی و یه حرکت رو اونقدر اشتباه انجام بدی تا درستِش رو یاد بگیری و یه روزی همه متحیر از صحیح اجرا کردن یک تکنیک واست کف بزنند!
اما اگر اینطوری فکر نکنی و با همون اشتباه اول توی این تمرین بزرگ زندگی خودتو مقصر بدونی... همیشه بازنده ای و ناراحت!

فکر می کنم گاهی بزرگترین زنجیر من همین کوله ای است که روی دوشم گذاشتم و همه جا با خودم میبرم! کوله ای پر از خاطرات شکست، عزت نفس خرد شده، سعی های بی فایده... به این فکر می کنم که شاید بد نباشه اصلا کوله ام رو زمین بزارم و دل و به دریا بزنم و فقط با امید وعده های خدا جلو برم. منظورم اینه که محاسبات خودم رو ببوسم و کنار بزارم و به اون اعتماد کنم، اینکه گفته دل بکن از هر چیزی غیر من، اینکه نترس از اینکه چیزی رو از دست بدی، اینکه خدا رو باور کنم و بدونم که هست و اون خدا هست! فقط به جلو برم و بزارم هر چیزی توی زمان خودش معلوم بشه!

دوست دارم واسه سال جدید محتاط و حسابگر بودن رو از کوله ام خارج کنم. نمی دونم چطور میشه آدم ذات خودش رو تغییر بده اما می دونم که من در افراط و تفریطی هستم که باید به تعادل برسم. کاش میشد توی این مسیر یه همسفر داشت!

 

بهترین افرادی که در سال ۹۴ با آنها آشنا شدهاید چه کسانی بودهاند؟ چه ویژگیهای مثبتی از آنها را در کولهی خود میگذارید و با خود به ۹۵ میبرید؟ ویژگیهایی که قرار است در سال جدید در رفتار شما نمود داشته باشد.

شیرزاد!

شخصیت رمانی به همین نام، کسی که به خاطر عشق در میدان شهر چوب می خوره و طرد میشه و سر به بیابان میزاره. اونجا تبدیل به کسی میشه که مرگ واسش بی ارزشه و دیگه هیچ چیز واسش مهم نیست، به همین خاطر چنان جرات و شهامتی پیدا می کنه که مدتها بعد اسمش به سر زبان ها میافته و همه از کارهای جسورانه اش انگشت به دهان می مونند؛ قهرمان مبارزه با مغول! خیلی دوست داشتم منم مثل اون یک کتکی می خوردم و سر به یک بیابانی میزاشتم و شرایطی پیش میومد که می تونستم مثل اون شهامت زندگی کردن پیدا کنم. :) . هه! راستی مگه تا کسی مساله مرگ رو واسه خودش حل نکرده باشه می تونه درست زندگی کنه!؟

دوست دارم در سال جدید شهامت قراردادن خودم در موقعیت های سخت و با ریسک بالا رو تمرین کنم.

 

قرار است در کولهی خود یک شعر یا تصویر داشته باشید که برای شما نماد امید در سال ۹۵ باشد. آن شعر یا تصویر چیست؟

جمله ای از آرش میر اسماعیلی، قهرمان جودوی کشور.

 

روزی فراموش خواهیم کرد که چه صدمه ای دیده ایم و چرا گریه کرده ایم و چه کسی باعث آن شده، سرانجام متوجه خواهیم شد رمز آزاد بودن انتقام نیست بلکه اینست که بگذاریم همه چیز به شیوه خود و در زمان خود معلوم گردد. در نهایت آنچه مهم است نه فصل اول، بلکه فصل آخر زندگیمان است که نشان میدهد مسیر را چگونه پیموده ایم.

 

۲۳ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۳ ۱ نظر
محٌـمد
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۵۴ ب.ظ محٌـمد
کوله پشتی من برای سال 94

کوله پشتی من برای سال 94

پارسال همین موقع ها مطلبی رو با عنوان "کوله پشتی من برای سال 93" تهیه کردم که هر چند در وهله اول خواست خودم برای به تحریر آوردن چنین نوشته ای بود اما بازی وبلاگی امیر مهرانی کمک بسیاری برای شکل گیری استخوان بندی مطلبی که توی ذهنم بود کرد.

امسال هم مثل گذشته قصد دارم در این بازی وبلاگی شرکت کنم با این تفاوت که می خوام عمیقتر و مفصل تر به مساله نگاه کنم، در واقع در طول نوشتنم در این وبلاگ به این نتیجه رسیدم که کلی نوشتن هیج فایده ای نداره و هیچ وقت نمی تونه اون حس واقعی خودت و تفکری رو که واقعا در اون زمان و مکان داشتی رو برات در کلماتی که کلی به بیان رسوندی، رو برسونه! و از اونجایی که حس می کنم الان در جوانی باید این کوله بار رو برای ادامه زندگیم بردارم و هر چی که به جلوتر میری، هم انرژیت برای پر کردن کوله و هم زمان و فرصتت کمتر میشه، پس میخوام اینبار کوله ام رو پر تر کنم.

فرض کنید که یک کوله پشتی دارید که قرار است با خودتان به سال ۹۴ ببرید. داخل این کوله پشتی چه تجربه‌ یا تجربیاتی از سال ۹۳ می‌گذارید؟ این تجربیات می‌توانند بزرگترین و بهترین درس‌هایی باشند که در سال ۹۳ و در جریان زندگی بدست آورده‌اید.

در این سال بیشترین انرژی و زمان من صرف کار در یک شرکت و حرفه ی تخصصی خودم شد. انتخابی که اول امسال با توجه به یافته هام در سال گذشته، کردم و غلبه به ترسم برای بریدن از کنج راحتی خودم، و ورود به یک محیط جدی کار و بین افرادی که نمی شناختمشون بود.

اولش فکر می کردم فقط همینه و من دیگه موفق شدم و تمام شد اما متوجه شدم که دنیا در حال یک کنش و واکنش لحظه ای با زندگی و انتخاب های ماست و به محض غلبه بر ترس شماره یک، زندگی بدون لحظه ای درنگ امتحان بعدی رو سر راهت قرار میدهد که خیلی وقتها خیلی از ماها با زیرکی از زیر اونها در میریم، در واقع من تمامی این ها رو از طرف خداوند برای شکوفایی خودمون می دونم اما ما آدم ها متوجه این قضیه نیستیم که تمامی اتفاق هایی که برامون میافته قراره به نحوی چیزی رو به ما یاد بده، و بالقوه پتانسیل رشد ما در تمام اونها چه خوب و چه بد وجود داره.

ولی این برداشت های ماست که این امکان رو از ما میگیره که بتونیم اون پتانسیل نهفته رو ، اون پیغام خدا در پشت تمام اون حوادث رو ببینیم و بفهمیم که خداوند می خواهد که ما شکوفا شویم و با توجه به شناختی که خودش از ما دارد، این امتحانات را برای ما قرار داده تا در هر کدام بتوانیم  بخشی از خودمان، یا خودش را پیدا کنیم.

برای سال 94 می خوام که آماده باشم برای هر شرایطی که ممکنه برام ناخوشایند یا خیلی ناخوشایند باشه چون اساسا رشد در شدائد رخ میده. می خوام اونها رو به عنوان بخشی از زندگیم قبول کنم و سعی کنم باهاشون بسازم و اینقدر انرژیم رو صرف فرار از اونها نکنم.

برای سال 94 می خوام در تعامل با افراد و درگیر شدن با رابطه ها، شهامت و قاطعیت بیشتری به خرج بدم، می خوام یه جاهایی به بعضی ها هر چند به کمکم نیاز دارند، کمک نکنم... چون متوجه شدم که همیشه کمک کردن به افراد خوب نیست، گاهی باید بهشون کمک نکرد تا متوجه خطاهاشون بشوند و تو هم باید آماده مشاهده خرد شدنشون باشی، چون کمک نکردن بهترین کاری بوده که می تونستی درحقشون انجام بدی چه بسا اگر بهشون کمک می کردی ممکن بود هم به خودت آسیب بزنی و هم به نوعی به طرف مقابل خیانت کرده باشی و زمینه سقوط بیشتر فرد رو در آینده فراهم کرده باشی. گاهی بعضی ها خودشون باعث سقوط خودشون شدن و گرفتن دستشون فقط باعث میشه تو رو هم عمدا پایین بکشند.

برای سال 94 می خوام که در رفتار و گفتارم، مخصوصا در حوزی روابط کاری، صریح، قاطع و با شهامت عمل کنم و اجازه ندم که صمیمیت جلوی مطالبه خواسته ها و اهدافم رو بگیره، چیزی که امسال واقعا باهاش درگیر بودم و چشیدم که اگر هدفی داری باید واسش بجنگی و گاهی برای رسیدن بهش باید از سد اهداف دیگران بگذری، و دیگران گاهی با صمیمیت، گاهی با خشونت، گاهی با فریب سعی می کنند تو رو در مسیر اهداف خودشون به کار بگیرند و این به خودم برمی گرده که اجازه ندم اهدافم در پس تمام اون جوهای صمیمی، خشن، و ... فراموشم بشه. نمی خوام اینقدر به احساس دیگران اهمیت بدم و اینکه همش به فکر این باشم که کسی ازم ناراحت نباشه، باید بر حس ناراحتی از ناراحت کردن دیگران غلبه کنم چون بعضی ها فقط وقتی راحت هستند که تو ناراحت باشی!

برای سال 94 می خوام اهدافم رو همیشه جلوی چشمم نگه دارم، در این چند سال متوجه شدم که اولش که به سمت چیزی حرکت می کنی دقیقا می دونی چی می خواهی، اما کم کم تسلیم جو میشی، کم کم به وضع موجود عادت می کنی و فراموش می کنی که یه زمانی وضعیت موجود که درش قرار داری جزو خط قرمز هات بود. و همه اینها زمانی رخ میده که اجازه میدی جو بهت غلبه کنه. گاهی تسلیم خنده ها و صمیمت میشی و فراموش می کنی که باید با قاطعیت حقت رو طلب کنی؛ گاهی مغلوب جو کینه و نفرت میشی و فراموش می کنی که باید صبر کنی و زود قضاوت نکنی.

برای سال 94 می خوام سعی کنم خودم رو در شرایط متفاوت تری قرار بدم؛ به عنوان مثال جودو رو شروع کردم که برای من یعنی قرار گرفتن در شرایطی متفاوت که قطعا باعث میشه پی به نقاطی از خودم ببرم که در غیر از این شرایط امکان کشفشون ممکن نبود، می خوام در کار به حوزه هایی که قبلا از ورود بهشون ترس داشتم ورود پیدا کنم و قدم های بزرگتر و جاه طلبانه تری بردارم. به قول مدیرم که میگه "اولش ممکنه سخت و ترسناک به نظر برسه اما وقتی که واردش میشی با چیزهای خیلی زیبایی هم مواجه میشی."

 برای چابکی در زندگی باید سبک حرکت کرد. بنابراین کوله‌پشتی سنگین قدرت حرکت ما را کم می‌کند. اگر قرار باشد چیزهایی را هم از کوله‌پشتی خود خارج کنید آنها چه خواهند بود؟ در واقع چه نکاتی هست که فکر می‌کنید در زندگی باید از آنها بگذرید و عبور کنید تا سبک‌تر حرکت کنید؟

گذشته! همین.

برای این‌که در سال جدید انسانی توانمندتر باشید فکر می‌کنید چه ویژگی‌هایی باید در شما تقویت شود؟

شهامت و جاه طلبی؛ قاطعیت در پیگیری اهداف؛ بی تفاوتی نسبی به افرادی که لیاقتش رو دارند (هر چند فریاد کمک خواهیشون گوشهات رو کر کنه!)؛ غرور و ایمان! ... گفتن "نه".

نوشتن؛ امسال می خوام هر طور شده وقت بیشتری رو برای مطالعه و نوشتن اختصاص بدم و برای از دست ندادن این وقت هم بجنگم. نمی خوام حسرت چیزهایی که دوست داشتم توی 24 سالگی بخونم و نخوندم رو در 60 سالگی داشته باشم.

رابطه با افراد؛ از آنجایی که آدم خجالتی و به اصطلاح کم زبانی هستم، در حوزه کاری هم این قضیه باعث شده که هیچ وقت نتونم خودم رو به درستی ارائه بدم، باید این توانایی شکل دادن رابطه با دیگران و شبکه سازی رو در خودم بوجود بیارم.

مطمئنا چیزهایی بیشتری هست که ممکنه اگر بیشتر بهشون فکر کنم، بهشون برسم اما این سال از زندگی من، برای من اینها رو به شکل پر رنگتری داشت و لباس تحریر به تن این نوشته کردم تا یادم باشه که یک کوله پشتی دارم، که یه چیزهایی توش دارم که ممکنه یه جایی نیازم بشه.

 

۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۵۴ ۱ نظر
محٌـمد

کوله پشتی من برای سال 93

قصد داشتم مطلبی درباره تجربیاتی که در سال گذشته داشتم بنویسم که به پست امیر مهرانی با عنوان "بازی وبلاگی کوله‌پشتی برای سال ۹۳" برخوردم که دو سوال کلی رو مطرح کرده بودند که تقریبا جواب اونها همون مطلبی می شد که من قصد داشتم بنویسم. سعی می کنم در حد حوصله و شناخت خودم، به جواب این دو سوال بپردازم.

سوال اول :

فرض کنید که یک کوله پشتی دارید که قرار است با خودتان به سال ۹۳ ببرید. داخل این کوله پشتی چه تجربه‌ یا تجربیاتی از سال ۹۲ می‌گذارید؟ این تجربیات می‌توانند بزرگترین و بهترین درس‌هایی باشند که در سال ۹۲ در خلل کارها بدست آورده‌اید.

با جرات می تونم بگم مهمترین تجربه ای که در سال 92 داشتم این بود هر چقدر که با هدف باشی، موفق خواهی بود. سال گذشته برای من یک سال بدون فعالیت مفید بود که همش ناشی از بی هدفی خودم بود. در کل یک چیزی از زندگی می خواستم اما به شکل یک هدف اون رو برای خودم در نیاورده بودم و طبیعتا هیچ برنامه ای هم برای رسیدن بهش نداشتم در نتیجه مثل کسی که راه رو در جنگل Mirkwood گم کرده باشه بعد از یک سال دور زدن حس می کنم اینجا که الان هستم برام آشناس و من قبلا هم اینجا بودم! این بی هدفی باعث شد که من نگاه هدفمندی به مسیر شغلی و کارم نداشته باشم و در مسیر باد قرار بگیرم، و الان به نظرم باید به مساله کار و آینده شغلی اهمیت و جدیت بیشتری به خرج بدم.

 

تعامل و ارتباط با دیگران چیزی بود که به نظرم سال گذشته جرقه اش در ذهن من خورد. مسائلی رقم خورد که باعث شد من به مقوله گفتگو و ارتباط برقرار کردن با دیگران نگاه علمی تری داشته باشه و با تجربه تر عمل کنم، وقتی که می خوام درباره کسی قضاوت کنم ایتدا میزان حساسیت شخص درباره موضوع، شرایط شخص، خصوصیات فردی شخص و خیلی موارد دیگر رو هم دخیل کنم تا مبادا حرفم بی اثر باشه یا اثر منفی بزاره یا اثری که من توقعش رو نداشتم بزاره.

 

مورد قبل منو به سکوت رهنمود کرد. بارها با خودم گفتم که کمتر حرف بزنم و همیشه هم شخصیت های کم حرف رو بیشتر می پسندم. دوست دارم امسال کمتر حرف بزنم.

 

مطالعه و کتابخوانی، چیزی که امثال واقعا براش وقت نذاشتم، به بهانه های مختلف! باید وقتم رو کمتر صرف کارهای بیهوده و کم فایده کنم و در عوض به کارهای مهمتر و با اولویت تر بپردازم.

 

یادگرفتم که زندگی همیشه از تو کار سختتره رو می خواد و تو به ناچار برای حرکت رو به جلو در مسیر زندگی باید همون کار رو انجام بدی. اون کار همیشه همراه با رنج خواهد بود، اگر ساکتی باید داد بزنی، اگر ترسویی باید بجنگی، اگر شجاعی باید عقب بکشی. همیشه دنبال کار سختهای زندگیت باش.

 

اینقدر کمرو و منفعل نباشم. خودت میدونی که هرجا که عقب کشیدی پشیمون شدی، صادقانه، صریح، با شهامت و مودبانه حرفم رو بزنم و اجازه ندم محتاط بودنم جلوی حرفم رو بگیره. باید یک کار جهادی در اینباره انجام بدم!

 

و سوال دوم :

همواره ما رویایی داریم که این رویا انگیزه حرکت و ادامه دادن ماست. تصویر رویایی که برای سال ۹۳ در کوله پشتی خود می‌گذارید چگونه است؟

هدفم رو حداقل کوتاه مدت داشته باشم، به ایده آلی که از کارم در ذهن دارم نزدیک شده باشم، ورزش جزئی از کارهای روزمره ام باشه، شایدم ازدواج کردم! فردی مفیدتر باشم و اینکه کوله پشتیم برای سال 94 سنگین تر از این یکی باشه !

 

پ.ن: این متن می تونست خیلی مفصل تر باشه اما چون زیاد در نوشتن ماهر نیستم و حوصلشو هم ندارم به همین بسنده می کنم :)

 

۰۳ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر
محٌـمد