قصد داشتم مطلبی درباره تجربیاتی که در سال گذشته داشتم بنویسم که به پست امیر مهرانی با عنوان "بازی وبلاگی کوله‌پشتی برای سال ۹۳" برخوردم که دو سوال کلی رو مطرح کرده بودند که تقریبا جواب اونها همون مطلبی می شد که من قصد داشتم بنویسم. سعی می کنم در حد حوصله و شناخت خودم، به جواب این دو سوال بپردازم.

سوال اول :

فرض کنید که یک کوله پشتی دارید که قرار است با خودتان به سال ۹۳ ببرید. داخل این کوله پشتی چه تجربه‌ یا تجربیاتی از سال ۹۲ می‌گذارید؟ این تجربیات می‌توانند بزرگترین و بهترین درس‌هایی باشند که در سال ۹۲ در خلل کارها بدست آورده‌اید.

با جرات می تونم بگم مهمترین تجربه ای که در سال 92 داشتم این بود هر چقدر که با هدف باشی، موفق خواهی بود. سال گذشته برای من یک سال بدون فعالیت مفید بود که همش ناشی از بی هدفی خودم بود. در کل یک چیزی از زندگی می خواستم اما به شکل یک هدف اون رو برای خودم در نیاورده بودم و طبیعتا هیچ برنامه ای هم برای رسیدن بهش نداشتم در نتیجه مثل کسی که راه رو در جنگل Mirkwood گم کرده باشه بعد از یک سال دور زدن حس می کنم اینجا که الان هستم برام آشناس و من قبلا هم اینجا بودم! این بی هدفی باعث شد که من نگاه هدفمندی به مسیر شغلی و کارم نداشته باشم و در مسیر باد قرار بگیرم، و الان به نظرم باید به مساله کار و آینده شغلی اهمیت و جدیت بیشتری به خرج بدم.

 

تعامل و ارتباط با دیگران چیزی بود که به نظرم سال گذشته جرقه اش در ذهن من خورد. مسائلی رقم خورد که باعث شد من به مقوله گفتگو و ارتباط برقرار کردن با دیگران نگاه علمی تری داشته باشه و با تجربه تر عمل کنم، وقتی که می خوام درباره کسی قضاوت کنم ایتدا میزان حساسیت شخص درباره موضوع، شرایط شخص، خصوصیات فردی شخص و خیلی موارد دیگر رو هم دخیل کنم تا مبادا حرفم بی اثر باشه یا اثر منفی بزاره یا اثری که من توقعش رو نداشتم بزاره.

 

مورد قبل منو به سکوت رهنمود کرد. بارها با خودم گفتم که کمتر حرف بزنم و همیشه هم شخصیت های کم حرف رو بیشتر می پسندم. دوست دارم امسال کمتر حرف بزنم.

 

مطالعه و کتابخوانی، چیزی که امثال واقعا براش وقت نذاشتم، به بهانه های مختلف! باید وقتم رو کمتر صرف کارهای بیهوده و کم فایده کنم و در عوض به کارهای مهمتر و با اولویت تر بپردازم.

 

یادگرفتم که زندگی همیشه از تو کار سختتره رو می خواد و تو به ناچار برای حرکت رو به جلو در مسیر زندگی باید همون کار رو انجام بدی. اون کار همیشه همراه با رنج خواهد بود، اگر ساکتی باید داد بزنی، اگر ترسویی باید بجنگی، اگر شجاعی باید عقب بکشی. همیشه دنبال کار سختهای زندگیت باش.

 

اینقدر کمرو و منفعل نباشم. خودت میدونی که هرجا که عقب کشیدی پشیمون شدی، صادقانه، صریح، با شهامت و مودبانه حرفم رو بزنم و اجازه ندم محتاط بودنم جلوی حرفم رو بگیره. باید یک کار جهادی در اینباره انجام بدم!

 

و سوال دوم :

همواره ما رویایی داریم که این رویا انگیزه حرکت و ادامه دادن ماست. تصویر رویایی که برای سال ۹۳ در کوله پشتی خود می‌گذارید چگونه است؟

هدفم رو حداقل کوتاه مدت داشته باشم، به ایده آلی که از کارم در ذهن دارم نزدیک شده باشم، ورزش جزئی از کارهای روزمره ام باشه، شایدم ازدواج کردم! فردی مفیدتر باشم و اینکه کوله پشتیم برای سال 94 سنگین تر از این یکی باشه !

 

پ.ن: این متن می تونست خیلی مفصل تر باشه اما چون زیاد در نوشتن ماهر نیستم و حوصلشو هم ندارم به همین بسنده می کنم :)