این روزها مثل یک کودک 10 ماهه که کنجکاوانه به اطراف نگاه می کنه و دائم در حال تجزیه و تحلیل محیط اطراف و پدیده ها هست، شدم!

دلم می خواد می تونستم زمان رو متوقف کنم و پیاده شروع به گشتن دور دنیا می کردم و با تمام مردم دنیا حرف می زدم و به دنبال پاسخ به پرسش هام می گشتم.

چندی پیش مستند زندگینامه "جاستین بیبر" رو میدیدم، برام جالب بود، به خود شخص کاری ندارم و نمی خوام دربارش قضاوتی داشته باشم اما این شخص برای من یک داستان بود.

داستانی که همیشه برای من یک سوال به همراه داشته و اونم اینکه ملاک قضاوت چیست؟

فردی مثل اون که مثلا "عروسک شیطان" و هزار جور القاب این چنینی خطاب میشه آیا واقعا شایسته جهنم هست؟ تفاوت اون با من چیه؟ آیا من می تونم چون مثلا نماز می خونم و خودم رو مسلمان می دونم از اون برتر بدونم و بگم من میرم بهشت و اون میره جهنم؟ اگر من جای اون بودم چطور زندگی می کردم؟ آیا کاری غیر از چیزی که اون انجام میده انجام می دادم؟

به زندگیش نگاه کنید... شخصی از ایتدای کودکی دارای استعدادی هست، شرایط و امکانات هم کاملا جور میشه و شخص در این مسیر قرار میگیره قبل از اینکه بشه گفت واقعا اون خودش خواسته که این انتخاب رو داشته باشه!

واقعا ملاک قضاوت افراد پیش خدا چیست؟ چطور باور کنم که خدا اون رو به خاطر چیزی که هست به جهنم میبره اما من رو نه! مگر من چه کاری انجام داده ام که شایسته بهشت باشم! من هم مثل اون همون راهی رو رفتم که جلو پام سبز شد، و هیچ وقت سعی نکردم راه دیگه ای رو انتخاب کنم.

به این فکر می کنم که تنها ملاک قضاوت افراد، مبارزه با نفسِ داوطلبانه و خالصانشون هست و بس!

به نظرم، چه من یا هر شخص دیگری با هر دیدگاه و دین و مذهبی، فقط درصورتی پیش خدا ارزشمند هست که مبارزه کرده باشه.

همین!