در جودو دو لحظه بسیار زیبا و بزرگ وجود دارند، هر دو در مسابقه، یکی لحظه ی قبل از ایپون، و یکی دیگه لحظه بعد ایپون!

چه برنده باشی چه بازنده، در لحظه اول تمام حواس، ذهن و وجودت متمرکز حریف و حرکاتش هست؛ اما به محض اینکه حریف ایپون میشه دیگه تنها چیزی که برات اهمیت نداره و اصلا دیگه نمی بینیش همین حریفی هست که الان بر زمین افتاده و تو دوباره به خودت برگشتی و همه وجودت متوجه خودت شده، این جابه جایی در یک لحظه خیلی عجیبه!

انگار مساله از اول خود حریف نبوده، بلکه یه چیز درونی در رابطه با خودت این وسط هست.

لحظه ای که همش با خودت میگی: "یعنی میشه؟ چطوری، چطوری، چطوری؟ یعنی من می تونم از پسش بر بیام؟ نکنه شکستم بده؟ اگر شکست بخورم چی؟ و ..." و چقدر احساس خوبی هست که خودت رو در وضعیت این چنینی ببینی و سپس تمام این سوالات در یک لحظه جواب داده شوند!

اون لحظه رو دوست دارم، چه شکست بخوری چه پیروز بشی... تو دیگه آدم قبلی نیستی، و عاشق لحظاتی هستم که باعث می شوند دیگه آدم آدم قبلی نباشی.